نصیب خلق زیاد از نعم نمی گردد
ز بحر، آب گهر بیش و کم نمی گردد
ز عشق پیروی راه و رسم عقل مجوی
که خضر تابع نقش قدم نمی گردد
ز شور حشر چه پرواست راست کیشان را؟
مصاف مانع رقص علم نمی گردد
زمین ز کاسه دریوزه، گر شود غربال
فروغ گوهر خورشید کم نمی گردد
به نوبهار جوانی اطاعت حق کن
که چوب، خشک چو گردید خم نمی گردد
بر آن سفال حلال است ذوق تشنه لبی
که از محیط پذیرای نم نمی گردد
درین جهان ننشیند درست، نقش کسی
که همچو سکه به گرد درم نمی گردد
ز تخم سوخته این شیوه ام خوش آمده است
که سبز از نم ابر کرم نمی گردد
نبسته از سر هر موی خویش زناری
پرستش تو قبول صنم نمی گردد
ازان عزیز بود خشت خم که همچو سبو
به دست و دوش برای شکم نمی گردد
بود همیشه رخ سایلش غبارآلود
کسی که آب ز شرم کرم نمی گردد
غمی است بر دل آزادم از جهان صائب
که همچو بار دل سرو کم نمی گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدام لحظه دلم گرد غم نمی گردد
هلاک درد و فدای الم نمی گردد
گدام زهر بلا درسفال می ریزم
که آب در دهن جام جم نمی گردد
فغان که از خرد و عشق کرده ایم قبول
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.