بگشا ز بال همت عالی مکان گره
تا کی شوی چو بیضه درین آشیان گره؟
هر مشکلی ز صدق طلب باز می شود
ماند کی از حباب بر آب روان گره؟
سنگ نشان به دامن منزل رسید و ما
در راه گشته ایم ز خواب گران گره
قطع طریق عشق به قدر تأمل است
هر چند می شود ز کشیدن عنان گره
جوش نشاط از دل خم کم نمی شود
طوفان درین تنور بود جاودان گره
از رهبر و دلیل بود سیل بی نیاز
در راه شوق نیست ز سنگ نشان گره
سختی نمی رسد به قناعت رسیدگان
در لقمه هما نشود استخوان گره
این عقده ها که در دل مردم فتاده است
چون وا شود، زمین گره و آسمان گره
فتح سخن به پنجه تدبیر خلق نیست
ناخن چگونه باز کند از زبان گره؟
نتوان به دست عقده ز کار جهان گشود
کو برق تا گشاید ازین نیستان گره؟
بایست عقده باز شود از دل جرس
از دل شدی گشوده اگر از فغان گره
آسان نمی توان گره از موی باز کرد
چون وا شود مرا ز دل ناتوان گره؟
در گام اولین، کمر راه بشکند
رهرو کند چو دامن خود بر میان گره
صائب سری برآر که فرصت ز دست رفت
تا کی شوی چو غنچه درین گلستان گره؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از حدیث زلف توام بر زبان گره
بگشای برقع از رخ و از زلف آن گره
چشمم گلی نچید ز باغ رخت هنوز
تا کی زند دو زلف تو بر ابروان گره
زلفت دلم بیست و در آویخت از هوا
[...]
ای بهر قتل ما زده بر ابروان گره
بگشا به خنده آن لب و از ابرو آن گره
سوسن که با دهان تو از غنچه لاف زد
از خجلتش فتاده نگر بر زبان گره
مشاطه را ز طره او دست کوته است
[...]
تا بسته ای به طره عنبرفشان گره
عشاق را فتاده به رگهای جان گره
می کرد شانه شرح جمال تو مو به مو
ناگه فکند زلف تواش بر زبان گره
ساقی ز جام لعل تو یک نکته گفت دوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.