بارست خنده بر دل کلفت پرست من
پر خون بود دهان گل از پشت دست من
مینا زبان مار شود در شکستگی
رحم است بر کسی که بود در شکست من
قمری بود ز حلقه به گوشان سرو و من
آن قمریم که سرو بود پای بست من
گیرنده تر ز دست شده است آستین من
اکنون که رفته دامن فرصت ز دست من
در بزم وصل از من بی دل اثر مجو
کز خود تمام برده مرا نیم مست من
تا خط عنبرین نکند نامه اش سیاه
ایمان نیاورد به خدا خودپرست من
آتش به زیر پاست چو شبنم مرا ز گل
شوید اگر چه گرد ز دلها نشست من
یک بار تیر من به غلط بر هدف نخورد
با آن که می برد کجی از تیر، شست من
هر نخل سرکشی که درین سبز طارم است
از زور می چو تاک بود زیردست من
دیگر غبار دامن هیچ آشنا نشد
تا آشنا به دامن شب گشت دست من
چون موج در خم خس و خاشاک نیستم
صائب نهنگ می کشد از بحر شست من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و درونی خود میپردازد. او از عشق و دلتنگی سخن میگوید و به حسرتی بزرگ اشاره میکند که از دست دادن یک معشوق به او دست داده است. از یک سو، تصویری از خنده و شادی به دل کلفتی که برای او پرستاری میکند، میسازد و از سوی دیگر به خشمی که در دل دارد اشاره میکند. در ادامه، به تضاد بین عشق و درد اشاره میکند و از مشکلاتی که در ارتباطاتش با دیگران دارد، مینالد. شاعر خود را در وضعیتی میبیند که فرصتی را از دست داده و در تلاش است تا باز هم به عشق و وصال دست یابد، اما با ناکامیهایی روبرو است. در نهایت، با تصاویری زیبا و استعارههای طبیعی، عمق احساسات خود را به تصویر میکشد و به حالتی از نبودن و تنهایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خندهای بر دل خدمتکار من نشست، در حالی که دهان گل به خاطر اشک و غم من پر از خون بود.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که کسی که طعم شکست را چشیده، میتواند با زبان نرم و شیرین بخواند و درد دل کند، اما این درد و شکست برای او پنهان نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: قمری در حلقهای به گردن سرو بود، و من آن قمریام که پایم به سرو بسته است.
هوش مصنوعی: اکنون که فرصت از دستم رفته، آستین من بیشتر از قبل به دستهایم چنگ زده و نمیتواند چیز مفیدی بگیرد.
هوش مصنوعی: در جشن وصال، توقع نداشته باش که نشانی از من پیدا کنی، زیرا که من کاملاً از خود بیخبر و محو در آن لحظه هستم و حالتی شبیه به مستی دارم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نامهاش با خط خوش و دلنوازش سبز و زیبا بهنظر نرسد، به خدایی که خودپرستی در دلش دارد، ایمان نمیآورد.
هوش مصنوعی: در دل من آتش نهفته است و زمانی که لغزشی پیش بیاید، مثل شبنم به غنای طبیعی دل من زنده میشود. حتی اگر غبار غم و مشکلات روی دلها نشسته باشد، این شعله همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: یک بار تیر من به اشتباه به هدف نرسید، هرچند که شست من ناخواسته تیر را کج گرفت.
هوش مصنوعی: هر نخل سرسختی که در این منطقه سبز رشد کرده، به دلیل قدرت میوهاش، مانند انگور در زیر دستان من است.
هوش مصنوعی: دیگر هیچکس در زندگیام نیست که بتوانم با او ارتباط برقرار کنم و مثل اینکه خودم در تاریکی شب گم شدم.
هوش مصنوعی: من مانند موج در میان گیاهان و علفها نیستم، بلکه مانند نهنگی هستم که از دریا میآید و به سادگی خود را نشان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر شرمساری من، ترک مست من
چیزی طلب کند که نیاید ز دست من
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.