در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها جویای تبریزی مصرع یا بیتی از صائب تبریزی را عیناً نقل قول کرده است:
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۲
جویای تبریزی (بیت ۹): به طور آن غزل صائب است این جویا - مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد
صائب تبریزی (بیت ۳): درین زمانه که امید دست چربی نیست - مگر چراغ ز خود روغنی برون آرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳ :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۳
جویای تبریزی (بیت ۷): زبان نکتهسنجی همچو صائب بخش جویا را - خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
صائب تبریزی (بیت ۱): خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن - دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را - ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:سرت گردم به گلشن جلوه ده آن روی چون گل را - رگ لبریز خون ناله کن منقار بلبل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان - که از دریای گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را - که خون رقص روانی می دهد تعلیم بسمل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟ - که گلبانگ رحیل افسانه خواب است غافل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را - که نتوان راست گردانیدن این دیوار مایل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را - ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را - نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را - که بی برگی به سامان می کند کار توکل را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:چنان به پیش فلک نالم از غمت شبها - که خون دل میچکد از دیدههای کوکبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷:زهی به غمزه جانسوز برق مذهبها - به خنده شکرین نوبهار مشربها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:ساخت عکس عارضت رشک بهار آیینه را - تا تو ره دادی بیفزود اعتبار آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را - می کند بی تابی دل سنگسار آیینه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸:بی سرو قدت خاک نشینند چمنها - شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷:ای خار و خس بحر ثنای تو سخنها - گنجینه گوهر ز مدیح تو دهنها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را - که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲:گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش را - چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:کی به گوش او کند جا ناله های زار ما - سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:در گذر ای آسمان از وادی آزار ما - شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:از ته دل نیست در میخانه استغفار ما - خوابها در پرده دارد دیده بیدار ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما - شور محشر خنده کبکی است در کهسار ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:داغ تو بود لاله صفت زیب تن ما - چون غنچه بود زخم تو جزو بدن ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما - برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها - یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها - چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:پخته میگردند از سودای زلفش خامها - این ره باریک، رهرو را دهد اندامها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما - سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟ - چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما - چه کند خشکی عالم به دماغ تر ما؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵:تا به کی دور بود سایه ابراز سر ما؟ - خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا - شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا - چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا - خانه از روی که یارب می شود روشن مرا؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا - کز دل سخت است در زیر قبا جوشن مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا - دل شکستن داده پهلو تند فریاد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا - آهوان از چشم نگذارند صیاد مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:تا گشته است پای خم آرامگاه ما - گردیده است کوه بدخشان پناه ما
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما - چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۹:رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما - آیینه تیره روز ز روی سیاه ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما - همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۵:چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما - خط بیزاری صبح است سواد شب ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:فروغ بادهٔ لعلی برافروزد چو رنگش را - نقاب از پرنیان گل سزد حسن فرنگش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸:ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را - ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:می نماید در شب تاریک راه دور را - چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را - در حریمِ سینه افروزد چراغِ طور را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:نیست از سنگِ ملامت غم سرِ پر شور را - کس نترسانده است از رطلِ گران مخمور را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:خط نسازد بی صفا آن عارضِ پر نور را - از نسیمِ صبح پروا نیست شمعِ طور را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:چون ز می افروختی آن عارضِ پر نور را - داغِ بیتابی چراغان کرد کوهِ طور را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:هر قدر زور آورد عشقت شکیباییم ما - شمع سان در سوختنها پای بر جاییم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما - رو نمی تابیم از سیلاب، دریاییم ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما - آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟ - که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما - پیش خم گردن خود کج نکند شیشه ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶:رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما - پنجه در پنجه الماس کند تیشه ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰:ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها - می کند سوزن تهی پارا علاج خارها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها - گل ز سودای رخت افتاده در بازارها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:غمش گرم تپش گه شعلهآسا میکند ما را - گهی بیدست و پا چون موج دریا میکند ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۱:اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را - جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸:اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را - جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را - کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را - پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را - توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را - می شود گاهی به برگ کاه حاجت، دیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸:پیش رویش چون کنم منع از گرستن دیده را؟ - چون کنم در شیشه این سیماب آتش دیده را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱:نیست پروای علایق طبع وحشتدیده را - خار نتواند گرفتن دامن برچیده را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما - نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:تا خرام قامت او برد از سر هوش ما - پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را - زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را - که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را - به دست زخم دندان دادم آن لبهای میگون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را - که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵:شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را - که از جمعیت آهو، حصاری ساخت مجنون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۰:نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را - سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا - مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا - ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:سوختم در یاد شمع عارض جانانهها - بر هوا دارد غبارم شوخی پروانهها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:سر نمیپیچند از تیغ اجل دیوانهها - گوش بر آواز سیلابند این ویرانهها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را - طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰:چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را - که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را - مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:تهی چشمان چه میدانند قدر روی نیکو را - نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها - که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها - که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:از چشم کم مبین به تن ناتوان ما - سنگین بود بسان گهر استخوان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴:رنگین تر از حناست بهار و خزان ما - بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵:لرزید بس که دل به تن ناتوان ما - خالی ز مغز شد قلم استخوان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶:روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟ - چون شمع کشته است زبان در دهان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷:زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما - گردید رفته رفته زمین آسمان ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵:زراحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را - بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را - چنانت دوست می دارم که عاشق شعر حالی را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا - ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:چشمِ او چندان که مستِ خواب میسازد مرا - تابِ آن موی میان بیتاب میسازد مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا - زسوز عشق نکویان برشته اند مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹:ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا - در آفتاب قیامت برشته اند مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:نباشد عقدهای در خاطر ار ابنای دنیا را - به سان رشتهٔ گوهر به هم راهیست دلها را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را - که نیل چشم زخم از عنبر ساراست دریا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را - به آب زندگی پرورده اند آن سرو بالا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را - که از مستان نمی گیرند خون جام و مینا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:چه می آری به گردش هر نفس آن چشم شهلا را؟ - محرک نیست حاجت، گرد سر گردیدن ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را - سفیدی جامه احرام باشد دیده ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵:به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را - به جان بی نفس چون ماهیان کن سیر دریا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۴:به احسان همتم میکرد قارون اهل دنیا را - اگر میبود ممکن خرج کردن دخل بیجا را!
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا - دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا - باغهای دلگشا در زیرِ پر باشد مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:زدل بیرون می برد یاد ایام شبابم را - عمارت می کند پیمانه ای حال خرابم را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را - به درد باده کن تعمیر احوال خرابم را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:رنگین کنی زخون جگر گر خیال را - شاید که دلنشین شود اهل کمال را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲:تیغ زبان لاف نباشد کمال را - ماه تمام زشت نماید هلال را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳:هست از زوال نعل در آتش کمال را - شد بوته گداز، تمامی هلال را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴:نتوان به خواب کرد مسخر خیال را - جز پیچ و تاب نیست کمند این غزال را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷:گل با سر بازار بسنجد چو چمن را - بازر به ترازو ننهد خاک وطن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲:دلگیر کند غنچه من صبح وطن را - در خاک کند کلفت من سرو چمن را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹:هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا - پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا - خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا - شمع کافوری است بیداری شبستان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا - کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا - خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:زخلق خوش لقب بیگانه کردی باده نوشان را - به زهر چشمی امشب آب ده پیکان مژگان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را - اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را - غبار خط لب بام است این خورشید تابان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را - رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را - مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را - که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ - که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶:مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را - پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را - که خاموشی بود کمتر، چراغ زیر دامان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲:نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ - که عینک هست میزان قیامت دوربینان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳:به آسانی شود دلها مسخر گوشهگیران را - ید طولاست در صید مگسها عندلیبان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴:کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را - که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵:ز نقصان گهر باشد گرانخیزی بزرگان را - که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶:نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟ - گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷:عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را - سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:تهی کردم زاشک و آه امشب سینهٔ خود را - زنقد و جنس خالی ساختم گنجینهٔ خود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۳:برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را - نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:نیست حاجت خط مشکین عارض جانانه را - این چمن لایق نباشد سبزهٔ بیگانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۹:از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟ - سیل، یک مهمانِ ناخواندهست، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را - سیل بردارد مگر از خاک، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را - شمع می گردد در اینجا گرد سر پروانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را - شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ - سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را - سوختن شد باعث نشو و نما این دانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را - شعله ور سازد خس و خاشاک، آتشخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟ - جوش می برداشت از جا سقف این میخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴:زلف طرار تو می بندد زبان شانه را - در سخن می آورد لعل لبت پیمانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵:بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را - ترک رفت و رو بود جاروب این ویرانه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸:می کنند احباب بی معنی مکدر سینه را - عکس طوطی سبزهٔ زنگار بس آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را - می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را - می کند دربسته آهی خانه آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را - نیست صدر و آستانی خانه آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰:نیست ظرف راز عشق او حریم سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷:شوخی راز محبت می شکافد سینه را - آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰:در سینه نیست دل به خدا ره نبرده را - نسبت مده به حضرت دل خون مرده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۱۵:مَشمُر زِ عمرِ خود، نَفَسِ ناشمرده را - دفتر مَساز، این وَرَقِ بادبُرده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۷:مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را - دفتر مساز این ورق باد برده را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴:بس که بگذارد زشرم آن مه جبین آیینه را - همچو آب از دست ریزد بر زمین آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را - زود خواهد کرد خاکسترنشین آیینه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا - گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا - جوهر دیگر بود در گوهرافشانی مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا - جامه فتح است چون شمشیر عریانی مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را - به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را - رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹:متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را - که خون عاشقان باشد شفق این صبح روشن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم روزن را - به یک شبنم کند محتاج، رخسار تو گلشن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۸:مصیبت میکند بر دل گوارا زهر مردن را - در آتش مینهد داغ عزیزان نعل رفتن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۹:بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را - که میگردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:تا زنده ام بود غم عشقش هوس مرا - دامن زدن بر آتش دل هر نفس مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵:آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا - در زندگی به تنگی قبرست مبتلا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را - سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را - که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را - گره در دل ز پیوندست دایم شاخساران را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را - صفای ماه باشد جبهه شب زنده داران را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را - به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:مزاج شعله بود وضوح شوخ و شنگ ترا - زهم چه فرق شتاب بود و درنگ ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱:چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟ - نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵:چه حاجت است به می لعل سیررنگ ترا؟ - نظر به پرتو خورشید نیست سنگ ترا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:به پیری نشد چاره گردن کشان را - که زورین کند حلقه گشتن کمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵:منه بر دل زار بار جهان را - سبک ساز بر شاخ گل آشیان را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:لایق نبود کینهٔ چرخ اهل صفا را - معذور توان داشتن این بی سر و پا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۲:در زلف مده راه دگر باد صبا را - زین بیش ملرزان دل آسوده ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸:تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ - می ریزم، اگر دست دهد، خون حنا را!
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹:ز زلف و کاکلت ای نازنین گره بگشا - زکار عاشق زار حزین گره بگشا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱:ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا - ز کار شهپر روح الامین گره بگشا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:غم بود چاره حریف به غم آموخته را - بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۰۶:غم مردن نبود جان غم اندوخته را - نیست از برق خطر مزرعهٔ سوخته را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:غم مردن نبود جان غم اندوخته را - نیست از برق خطر مزرعه سوخته را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰:گر به گلزار بری آن رخ افروخته را - گل به بلبل نگذارد جگرسوخته را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:بی درد بر کنار مریز آب دیده را - در کار دل کن آن می صاف چکیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:با زلف کار نیست رخ یار دیده را - ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹:طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ - آرام نیست کشتی طوفان رسیده را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶:چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا - رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:باز مستی کرده خون آشام چشمان ترا - در فشار دل ید طولاست مژگان ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۰:با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را - آه اگر میبود در خاطر تمنایی مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا - به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا - که نعل از ماه نو دارد در آتش آفتاب اینجا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰:نماید جلوهٔ عکسش ز بس بیتاب دریا را - بلرزد عضو عضو از قطره چون سیماب دریا را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟ - که نعلی هست در آتش ز هر گرداب دریا را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:بزم عشق است و قدح کام نهنگ است اینجا - باده خونابه صراحی دل تنگ است اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا - صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را - یکایک چون در آتش افکند کس مرغ آبی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را - ز گوهر چون صدف پر ساخت گردون حبابی را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:به نیروی محبت در کنار آرم میانش را - به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را - کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:ز دست درد مجنونمشربان را در بیابانها - به دامن میرسد مانند گل چاک گریبانها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها - نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوانها
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:قضا چون باعث ایجاد شد آب و گل ما را - ز خون چشم حسرت کرد تخمیر دل ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را - گهر چون ابر می ریزد ز دامن سایل ما را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:سخت پر شد در غم عشقت تن محزون ما - می ترواد چون عرق از هر بن مو خون ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۰۰:لب نهادم به لب یار و سپردم جان را - تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۴:چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟ - آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱:بزم عشق است میا از در عادت به درون - شیوه مردم بیگانه سلام است اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴:دانش آن راست مسلم که به تردستی شرم - گرد خجلت ز جبین پاک کند آینه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:ساخت هر کس از توکل تکیه گاه خویش را - از خس و خار خطر پرداخت راه خویش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:حسن چون آرد به جنگِ دل سپاهِ خویش را - بشکند بهرِ شگون اول کلاهِ خویش را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا - در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸:از بس گرفت تنگی دل در میان مرا - در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵:(از رحم بر زمین نزد آسمان مرا - دارد بپا برای نشان این کمان مرا)
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:از ترک آرزو بفزاید کمال ما - چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱:در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما - چون گردباد ریشه ندارد نهال ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲:دست فلک کبود شد از گوشمال ما - شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰:بی طلب آورد مستی دوش دلدار مرا - آن گل خودرو چه رنگین کرد گلزار مرا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:نیست تاب درد غربت جان افگار مرا - با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را - کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:ندارد در خور من باده ای گردون مینایی - مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را - نبازم همچو کوه از هر صدایی لنگر خود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را - به هر آیینه تاریک منما جوهر خود را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را - مشکل است آری عنان داری دل بیتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را - مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:چشمِ روشن میدهد از کف دلِ بیتاب را - صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:میتوان در زلفِ او دیدن دلِ بیتاب را - پردهپوشی چون کند شب گوهرِ شبتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:نم به دل نگذاشت خونم خنجرِ قصاب را - جذبهٔ من میکِشد از صلبِ آهن آب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳:گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را - رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را - نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱:بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را - به چوب از آستان خویش می رانند دولت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را - که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را - ستمگر لشکر بیگانه می سازد رعیت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را - فرو برده است فکر مصرع قدت قیامت را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵:می کنم در سینه پنهان آه درد آلود را - آتش ما در گره چون لاله دارد دود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:چشمِ حیران ساخت رویش خطِ مُشکاندود را - آه ازین آتش که در زنجیر دارد دود را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:دل چِسان پیچد عنانِ آهِ دردآلود را؟ - ز آتشِ سوزان عنانداری نیاید دود را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:چه جان باشد به پیش چشم او دلهای سنگین را - زمژگان در فلاخن می گدازد کوه تمکین را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را - که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸:طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را - بکش بر روی اوراق خزان دست نگارین را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷:فروغ عارضت پروانه سازد شمع بالین را - پر پرواز گردد چشم شوخت خواب سنگین را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹:به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا - چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟ - که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را - که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را - کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را - به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را - به از خاکستر خود نیست مرهم، داغ آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۰:توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را - نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲:آتش به جان فکنده رخت آفتاب را - زلف تو کرده خون به جگر مشک ناب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:می می کند خیال تنک ظرف آب را - ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را - در هم شکست کوکبه ماهتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱:هر کس نکرده در گرو می کتاب را - نگرفته است از گل کاغذ گلاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:می سوزد آرزو دل پراضطراب را - بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۳:رخسار آتشین نپذیرد نقاب را - می سوزد آفتاب قیامت سحاب را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳:آب شد دریا ز شرم دیدهٔ گریان ما - کوه را چون ابر می پاشد زهم افغان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما - از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما - نقش پای ناقه لیلی است گلریزان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما - چون خزان در برگریزان است گلریزان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲:خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۲:دور شو ای آستین از دیده گریان ما - مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵: چنان کز شهد و شکر نقل نوشین میشود پیدا - چو لب بر لب گذاری جان شیرین میشود پیدا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:در آن زلف سیه دلهای خونین میشود پیدا - درین سنبلستان آهوی مشکین میشود پیدا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶:دل ندارد تاب صحبت های نامانوس را - ره مده در بزم رندان زاهد سالوس را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را - زخمیِ دندان کند لعلت لبِ افسوس را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:نیست از رازِ نهانِ من خبر جاسوس را - نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:ننگِ کفرِ من به فریاد آورد ناقوس را - میکِشد ایمانِ من در خون، لبِ افسوس را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را - پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا - آتش افروز بلا در دودمان مصطفا
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم:همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا - میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲ - درمدح خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم:آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا - آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱:گفت امام عرش مسند قاسم خلد و جحیم - آنکه بر فرقش برازنده است تاج انما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۲:آسمان، آسوده است از بیقراریهای ما - گریهی طِفلان، نمیسوزد دلِ گَهواره را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۶۸:نیست در طینت جدایی عاشق و معشوق را - شمع از خاکستر پروانه میریزیم ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۷۰:با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا - جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۰۱:چشم بیداری است هر کوکب درین وحشت سرا - در میان اینقدر بیدار، چون خوابد کسی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:می نماید پایکوبان دار را منصور ما - تاک را آتش عنان سازد می پر زور را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵:شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب - چو گل چاک گریبان بیتو وقف دامن است امشب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸:بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب - نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶:مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب - که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۷:مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ - که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:افتاد عکس عارضت ای مه جبین در آب - شد موسم بهار گل آتشین در آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶:جای صدف بود ز گرانی زمین در آب - باشد حباب از سبکی خوش نشین در آب
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:زور شور گریه ای می شد به خواب - خواب می آرد بلی آواز آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳:گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است - غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۹:رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است - حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۰:آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است - مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:رخ نمودی و جهانی به تماشا برخاست - برقع افکندی و فریاد ز دلها برخاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶:نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست - که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵:خون خوردن اینقدر پی تحصیل مال چیست؟ - دانسته ای که زندگیت را مآل چیست؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۵:در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟ - غیر از شکست، عاقبت این سفال چیست؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است - دل عندلیب گلشن رنگ پریده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۵:هر کس بیاض گردن او را ندیده است - افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۶:لعلت به خنده پرده گل را دریده است - آیینه از رخت گل خورشید چیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷:دل بی خیال طایر شهپر بریده است - بی فکر روح پای به دامن کشیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸:از پسته تو شور ملاحت چکیده است - صبح صباحت از گل رویت دمیده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸:دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست - دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳:آفاق روشن و مه تابان پدید نیست - پر شور عالمی و نمکدان پدید نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است - هر آه شعله سوزم مکتوب آشنایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱:هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است - هر شبنمی درین باغ جام جهان نمایی است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:گر بخرامد، نسیم خلد برین است - چون بنشیند، بهشت روی زمین است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۵:حلقه آه مرا سپهر نگین است - گریه من روشناس روی زمین است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴:از دور عشقباز ترا می توان شناخت - دوا نخست هر که ترا دید رنگ باخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۵:یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت - یوسف تمام پیرهن خود فتیله ساخت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹:راه عشق است اینکه در هر گام صد جا آتش است - گرم رفتاران این ره را ته پا آتش است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۸:جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است - شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳:دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست - دانه را نشو و نما در سایهٔ دیوار نیست
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲:غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست - باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸:(عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست - گردن ما در کمند سبحه و زنار نیست)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۹:توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست - راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۰:پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست - جای در چشم است آن کس را که بر دل بار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۱:عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست - هر کمانی در خور طاق بلنددار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۲:افسر زرین سر آزاده را در کار نیست - نقش عیب کاسه چینی است چون مودار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۳:گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست - غفلت سرشار ما را باعثی در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۴:رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست - پیش ارباب کرم جرمی چو استغفار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹:جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست - رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴:عنوان:تیره باطنها پهلوی دل افسرده است - متن:دل که بی سوز غمی باشد چراغ مرده است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷:کوکب بخت سیه روزان مدام افسرده است - خال بر رخسارهٔ سبزان چراغ مرده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۲:هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست - گفتگو با زاهدان تلقین خون مرده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:جان اسیر تست تا تیغت به خونم مایل است - می کشم ناز تو تا تیرت ترازو در دل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹:در دل هر کس بود درد طلب در منزل است - آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰:این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود - دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۱:صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است - خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸:گل در چمن چو عارض او دلفریب نیست - گویم برهنه سرو چو او جامه زیب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۰:چشمم به دستگیری لطف جیب نیست - نبضم رهین منت دست طبیب نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹:از صفای خاطر ما هیچکس آگاه نیست - عکس را در خلوت آیینهٔ ما راه نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۷:هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست - تار و پود عالم امکان به غیر از آه نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۸:دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست - شاه با تخت است دایم، تخت اگر با شاه نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۹:روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست - عالمی سرگشته اند و هیچ کس گمراه نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱:بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست - لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۲:خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست - دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۹:(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست - بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲:از باده غنچهٔ دل آن سیمبر شکفت - لعل لبش زخنده گلبرگ تر شکفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴:از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت - این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳:مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت - هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۵:دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت - هرگز این بی حاصل از ایام سامانی نداشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶:شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت - چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۰:هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت - مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸:دل که بزم عشقبازی را بسامان چیده است - شمع ها در هر طرف از داغ حرمان چیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۷:آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است - مجلس ارباب دانش را به سامان چیده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹:بزم ارباب ریا را ساغری در کار نیست - زاهدان خشک را چشم تری در کار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۸:حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست - چهره خورشید را روشنگری در کار نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:در زنگ ابر هر قدر آیینه هواست - چشم و دل صراحی و پیمانه را صفاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۳۴:از باده خشک لب شدن و مردنم یکی است - تا شیشهام تهی شده، پیمانه پر شده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۳:از عمر رفته حاصل من آه حسرت است - جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱:شکست رنگ نگارم شد از شراب درست - که ناتمامی ماه است زآفتاب درست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۱:ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست - اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲:یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت - با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴:زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت - بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵:بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت - هر رگم در آستین صد نشتر فولاد داشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:مهربانیهای پنهان را مزاج کاین ازوست - خنده مستانهٔ زخم دل خونین ازوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۷:هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست - از بهار زندگانی بهره او گفتگوست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰:حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت - تا نقاب از پردهٔ چشم تماشایی گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۱:در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال - با دو دست بسته نتوان دست یغمایی گرفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت - کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۸:جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت - سقف این میکده را جوش من از جا برداشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۹:از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت - نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:اضطرابم آتش رخسار او را دامن است - شمع گل از شعلهٔ آواز بلبل روشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱:جان غافل را سفر در چار دیوار تن است - پای خواب آلود را منزل کنار دامن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۲:هستی دنیای فانی انتظار مردن است - ترک هستی ز انتظار نیستی وارستن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۳:حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است - باد دستی خرمن ما را دعای جوشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴:در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است - در تجرد سوزنی همسنگ کوه آهن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۵:اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است - سختی از دوران نبیند دانه تا در خرمن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶:مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است - بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۷:از عزیزان دیده پوشیده من روشن است - بوی پیراهن کلید خانه چشم من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۸:تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است - دل مشبک چون شد از پیکان، دعای جوشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۴:بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است - پای خواب آلود بیدارست تا در دامن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷:هر دلی آیینه دار صورت اندیشه ای است - این پری هر دم برنگ تازه ای در شیشه ای است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۲:زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است - این نهال شوخ را در هر زمینی ریشه ای است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳:حقپرستی پیش ما ترک تمنا کردن است - فرصت امروز صرف کار فردا کردن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱:وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است - پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۲:حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است - خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:بسکه سر در صیدگاهش بر زمین افتاده است - هر طرف چون نقش پا نقش جبین افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۰:دست ما در بند چین آستین افتاده است - ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:در توبه کوش، توبه حصار سلامت است - سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۱:آن خال لب ستاره صبح قیامت است - عمر دوباره سایه آن سرو قامت است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷:هیچ اثر از پختگی ها با زبان معلوم نیست - این ثمر را بسکه خام است استخوان معلوم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۳:آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست - لقمه چون افتاد فربه استخوان معلوم نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸:دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است - یوسفی از پهلوی اخوان به چاه افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱:روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است - گل به چشم روزنم از مهر و ماه افتاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است - تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۸:بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است - عشرت روی زمین از مردم افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۰:در بهاران بزم عیش میکشان آماده است - جوش گل هم شاهد و هم مطرب و هم باده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۹:یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است - بی حسد نبود برادر گر پیمبرزاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:نه همین نرگس زچشم می پرستش جام یافت - سرو هم از نخل قدش خلعت اندام یافت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۷:از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت - کز زبان چرب، تشریف شکر بادام یافت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت - نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵:روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت - چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱:گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت - گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹:گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است - گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۱۷:سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است - گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۱۸:سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است - توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۳:سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است - گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۴:سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است - توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰:قبای پاره نصیبش زچرخ مینایی است - همیشه هرکه چو گل در پی خودآرایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:خوشم به درد که در پرده شکیبایی است - بدم به داغ که آیینه دار رسوایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۷:بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است - اگر به سرو شکستی رسد ز رعنایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۸:در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است - نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱:شد شباب و جسم غم فرسوده با ما مانده است - شاه رفت و گردی از دنبال برجا مانده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۳:از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است - نقش پایی چند از آن طاوس بر جا مانده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:همین نه لعل ترا معجز دم عیساست - ز رویت آینه را جلوهٔ ید بیضاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۰:سرود مجلس ما جوش مستی ازل است - بط شراب در اینجا خروس بی محل است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱۵:مرا گشایش خاطر ز دامگاه بلاست - کمند وحدت من چارموجه دریاست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱:تا تو رفتی صحن گلشن کشت آفت دیده است - نکهت گل در هوا ابری زهم پاشیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴:من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است - رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵:مهربانی از میان خلق دامن چیده است - از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶:در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است - بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰:گل ز تیغ غمزهاش در خاک و خون غلتیده است - چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲:بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است - هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:کوکب به فلک زآتش پنهان که جسته است؟ - این مشت شرر از دل سوزان که جسته است؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۷:یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟ - این قطره گرم از دل سوزان که جسته است؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷:زان لب که نوشداروی جانهای خسته است - یک بوسه مومیایی این دلشکسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۰۰:جام شراب، مرهم دلهای خسته است - خورشید، مومیایی ماه شکسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۲:تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است - از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۳:جام شراب مرهم دلهای خسته است - خورشید مومیایی ماه شکسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۴:باد بهار مرهم دلهای خسته است - گل مومیایی پر و بال شکسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵:این خار غم که در دل بلبل نشسته است - از خون گل خمار خود اول شکسته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۶:پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است - پای جهان نورد خیالم نبسته است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱:پیوسته ذوق باده چو خون در دل من است - گویی ز صاف و درد می آب و گل من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۷:از خون چو داغ لاله حصار دل من است - هر جا که بوی خون شنوی منزل من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۰:از خون چو داغ لاله حصار دل من است - هر که بوی خون شنوی منزل من است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت - لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت - در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲:هیچگه بی پیچ و تاب این جسم غم فرسوده نیست - رشتهٔ جانم رنگ خواب ار شود آسوده نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳:در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست - برگ عیش این چمن جز دست بر هم سوده نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:خوش است بوسه بر آن لعل خط دمیده خوش است - بلی حلاوت شفتالوی رسیده خوش است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۴:تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است - سپند مضطرب و مجمر آرمیده خوش است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶:رفتن از خویش به یادش سفر مردان است - وادی بی خبری رهگذر مردان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۱:کوثر زنده دلی چشم تر مردان است - دل پر آبله درج گهر مردان است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷:چرخ خاکستری از آتش سودای من است - وسعت آباد جهان گوشهٔ صحرای من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷:دخل و تحسین بجا باعث احیای من است - هر که را درد سخن هست مسیحای من است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست - با کمان قامت خم رفت تیر آه راست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۱:از بهارِ نوجوانی، آنچه برجا مانده است - در بساطِ من، همین خوابِ گِرانِ غفلت است!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۲:تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است - دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۲۶:سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است - در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۵:گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست - چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست - آهن پیوسته با آهن ربا، آهن رباست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷:دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست - شبنم روشن گهر در گلستان فرمانرواست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع):خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست - آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:جوش اشکم از شفق بر آسمان خوناب ریخت - شیشهٔ رنگم شکست و بر زمین مهتاب ریخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت - خار در پیراهن خورشید عالمتاب ریخت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:در دیاری که دلم عاشقی آموخته بود - خوی دل آب و هوایش سوخته بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸۶:دل به خال تو عبث چشم طمع دوخته بود - مشک این نافه سراسر جگر سوخته بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:دیار غربتم آنجا بود که انجمن است - به هر کجا که زخود می کنم سفر وطن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۴۲:عدم ز قرب جوار وجود زندان است - وگرنه کیست که از زندگی پشیمان نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۳:بلند نام نگردد کسی که در وطن است - ز نقش ساده بود تا عقیق در یمن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۴:سیاه روی عقیق از جدایی یمن است - کبود چهره یوسف ز دوری وطن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰:بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است - غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۵:اشک از گرمی آه دل من گلگون است - طره آه من از سلسله مجنون است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱:زبان تیغ تو در حشر عذرخواه من است - شهید عشقم و لب تشنگی گواه من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۲:اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است - شکستگی گلی از گوشه کلاه من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۳:فلک دو تا ز گرانباری گناه من است - سیاهی دل شب از دل سیاه من است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲:می تواند در نظر نقش خیال یار بست - آنکه راه خواب را بر دیدهٔ بیدار بست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۰:خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست - مصحف روی ترا شیرازه از زنار بست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست - دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴:از سوز سینه مغز سرم در گرفته است - باز چو شمع سوختن از سر گرفته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۵:آتش به مغزم از می احمر گرفته است - این پنبه از فروغ گهر درگرفته است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶:عالم آب است جام می زدست ما شکست - چون حباب این کاسه آخر بر سر دریا شکست
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹:غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست - می رسد ظالم نخست از موج بر دریا شکست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۴:ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست - من شدم مستان خمار هر که را صهبا شکست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۵:تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست - سرکشان را زین شکست افتاد بر دلها شکست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:سرمهٔ گردون به چشمم گرد راهی بیش نیست - پیش ما آتش نژادان، شعله، آهی بیش نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۷:درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست - برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹:دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است - یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷:شمع سر خاک شهدا لاله داغ است - صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:دلم چو کام هوس زان دو ناب گرفت - دگر به ساقی کوثر که از شراب گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۳:به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت - نمی توان دل بیدار را به خواب گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۴:سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت - دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳:بر آفتاب عارض او خال مشکبوست - یا نافهٔ فتاده زآهوی چشم اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۷:لعل لب پیاله می آبدار ازوست - جوش صباحت گل روی بهار ازوست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:پیش اهل دل دهان خنده زخم تن بس است - غنچه را چاک گریبان رخنهٔ دامن بس است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۱:گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است - دیده کنعانیان را بوی پیراهن بس است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۲:باده مرد افکن من معنی روشن بس است - ساغر و مینای من کلک و دوات من بس است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳:مهر لب غماز را دامان پاک من بس است - پرده پوش ماه کنعان چاک پیراهن بس است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:جنس آسایش متاع کشور بیگانگی است - گر فراغت هست با بال و پر بیگانگی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۸:راحت کونین در زیر سر بیگانگی است - هست اگر دارالامانی کشور بیگانگی است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶:محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست - گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۷:فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست - یک سپند بزم من بی شعله آواز نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷:تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است - در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۷:گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است - در میان سازها، نی تیر روی ترکش است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲:نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت - برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت - برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹:حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست - تیغ های موج را هیچ احتیاج آب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۸:نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست - بخل در سرچشمه خورشید عالمتاب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۹:در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست - کلبه تاریک ما را حاجت مهتاب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۰:سنگ راهی شوق را چون چشم سنگین خواب نیست - راه پیما را براقی چون دل بیتاب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱:عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست - دیده بیدار دل بر عالم اسباب نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۸:در محبت جز تهیدستی متاعی باب نیست - هر که را دل هست اینجا از اولوالالباب نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱:از لقای مه تسلی دیدهٔ مهجور نیست - الفتی این زخم را با مرهم کافور نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲:کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست - هیچ کوری در مقام و مسکن خود کور نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۳:هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست - هست دایم در نظر آن کس که از دل دور نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت - رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳:در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت - از سر دریای چشمم موجه عنبر گذشت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است - آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۳:دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است - چشم گریان من از رخسار جانان روشن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴:لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است - چشم مخمور بتان خواب فراموش من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:شور دریای سخن از دل پر جوش من است - قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:از موج چین، جبین هر آن کس که ساده است - دایم در بهشت به رویش گشاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۷:چشم قدح به جلوه مینای باده است - این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:نقش و نگار دشمن دلهای ساده است - جوهر به چشم آینه موی زیاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹:آرام در مقام رضای خدا گرفت - دست کسی که دامن آل عبا گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۴:هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت - از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت - از اشک خویش دامن آب بقا گرفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:کام دو جهان در قدم زاری دلهاست - هر کار که شد ساخته از یاری دلهاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۵:تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست - این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱:آنکه از داغ فراقت جگرش سوخته است - یار اغیار شدن بیشترش سوخته است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۱:خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟ - از دم گرم که آب گهرش سوخته است؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲:رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است - در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۶:زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است - آسمان پر کواکب شیشه پر کژدم است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۷:ریشه ما در زمین خاکساری محکم است - گلبن امید ما در چار موسم خرم است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۰۲:نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ - یا دم روح القدس در آستین مریم است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳:زبان که منصب او پادشاهی سخن است - مدام بر در دل در گدایی سخن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۷:چراغ خلوت جان روشنایی سخن است - بهار زنده دلان آشنایی سخن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸:دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست - نقد فرصت مده از دست که بازاری هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱:عشق را با دل صد پاره من کاری هست - در دل غنچه من خرده اسراری هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲:می حرام است در آن بزم که هشیاری هست - خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹:در حریمش دل و جان باخته می باید رفت - شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۸۴:خم چو گردد قد افراخته میباید رفت - پل برین آب چو شد ساخته میباید رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۵:خم چو گردد قد افراخته می باید رفت - پل بر این آب چو شد ساخته می باید رفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:در غمت بی طاقتی سیماب آسا جان ماست - رفتن از رنگی به رنگی نعمت الوان ماست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵:کوثر بیداربختی دیده گریان ماست - گرده صحرای محشر سینه سوزان ماست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱:هر کجا می نیست گر گلشن بود غمخانه است - سرو و گل کی جانشین شیشه و پیمانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۷:بحث با جاهل ، نه کارِ مردمِ فرزانه است - هر که با اطفال می گردد طرف دیوانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۸:این که روزی بی تردد می رسد افسانه است - پنجه کوشش کلید رزق را دندانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۹:بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است - خاک ما چون درد می در گوشه میخانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۰:گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است - عالم از کیفیت حسن تو یک میخانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۱:هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است - خواب غفلت برده را طبل رحیل افسانه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۴:هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است - روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت - خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲:پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت - در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۳:چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت - می تواند از نگاهی رنگ صد میخانه ریخت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰:حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست - دست برداری اگر از سر خود دست دعاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۲:ذوق نظارهٔ گل در نگه پنهان است - ای مقیمان چمن، رخنهٔ دیوار کجاست ؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۴:خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است - مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۳۸:رَفتن از عالَمِ پُرشور، بِه از آمدن است - غنچه، دلتَنگ به باغ آمد و؛ خندان، برخاست!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۴:جوی شیر از جگرِ سنگ بُریدن، سهل است - هرکه بر پای هوس تیشه زند، کوهکَن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۲۳:غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است - خواب ایام بهارم به خزان افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۴۱:نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است - از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۱:چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست - جان ز سیمای تو چون آب ز گوهر پیداست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست - خشکی بحر ز سر پنجه مرجان پیداست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۲:سبزه خط تو راه دل آگاه زده است - این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳:عالم از جوش بهاران چه بسامان شده است - شش جهت نام خدا یک گل خندان شده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۵:دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است - مغز این نافه به یک عطسه پریشان شده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در افتتاح پل خواجو:اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است - پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴:بهر روزی دلم غمین نیست - گو کمتر باش بیش ازین نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۹:بی یار بهار دلنشین نیست - این پنبه داغ یاسمین نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵:به عاشقان نه از امروز بر سر جنگ است - که کین ما به دلش چون شراره در سنگ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۳:حضور سوخته عشق در دل تنگ است - که آرمیده بود تا شرار در سنگ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۴:گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است - سهیل سیب زنخدان شراب گلرنگ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۱۹:شکسته رنگی من با طبیب در جنگ است - علاج دردسرم حسن صندلی رنگ است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰:عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست - نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۹:سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست - ناله ام نگذاشت در گلشن گریبانی درست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱:شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست - پریی مثل تو در نوع بنی آدم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۸:در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست - عالمی هست درین گوشه که در عالم نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۰:گرچه رخسار ترا آب طراوت کم نیست - اثر گریه ما هیچ کم از شبنم نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴:شمع گل بر کردهٔ نور چراغ حسن اوست - لاله با این جوش آب و رنگ داغ حسن اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۵:آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست - شمع یک پروانه پای چراغ حسن اوست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵:آن نور که هر ذره ازو در لمعان است - در پردهٔ پیدایی او گشته نهان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۸:طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است - آن را که سخن سبز کند خضر زمان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۹:درد تو به دلهای سبکروح گران است - تبخال بر آن لب گره رشته جان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۰:در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است - آوارگی تیر در آغوش کمان است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۱:محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است - بیداری حیرت زدگان خواب گران است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۲:لعل تو ز روشن گهری جان جهان است - تبخال بر آن لعل، سراپرده جان است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸:گرداب بحر عشق مرا آشیانه ای است - هر موج پیش همت مردان کرانه ای است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲:پیوسته عشق درصدد خودنمایی است - این سرو و قمری و گل و بلبل بهانه ای است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۳:دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است - مرغ حریص را گره دام، دانه ای است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹:ای خوش آنکس کو گلی از گلشن دل چید و رفت - جلوهٔ روی تو چون آیینه در خور دید و رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت - صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است - داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۲۴:بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۶:بخت ما چون بیدمجنون سرنگون افتاده است - همچو داغ لاله نان ما به خون افتاده است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳:آنکه کوه درد را بر آه بی بنیاد بست - از نفس مشت غبار جسم را برباد بست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۷:دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست - ساده لوح آن کس که دل بر عمر بی بنیاد بست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸:هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست - رشته جان بر زبان نشتر فصاد بست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:نبود دلی که در طلب اعتبار نیست - آسودگی گل چمن روزگار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۴:ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست - ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵:دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست - رحم است بر کسی که دلش برقرار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۷:ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست - این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۸:ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست - دریای بی قراری ما را کنار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۹:در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست - در رشته گسسته گهر را قرار نیست
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶:ریزد از هر حلقهٔ آن زلف عنبر بار کج - صاف کیفیت به رنگ ساغر سرشار کج
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج - گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱:بیشتر سرگشتگی زین چرخ پرفن میکشد - هرکه چون گرداب پای خود به دامن میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۲:کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۸:کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟ - شمع در راه نسیم صبح گردن می کشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۹:تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد - رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳:دل وارسته را پروای سیم و زر نمیباشد - چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمیباشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۳:دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد - که گوش امن در دریای بی لنگر نمی باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۴:شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد - فروغ مهر در فرمان نیلوفر نمی باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴:شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد - به سرو آه من این قمری آشیان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۲:گلی که از عرق شرم دیده بان دارد - خط امان ز شبیخون بلبلان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۳:کناره گرد خطرهای بیکران دارد - میانه رو ز دو جانب نگاهبان دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶:شور آمد آمد صد مدعا گردد بلند - در دل شب چون زلب نام خدا گردد بلند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۱:آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند - از شکست شیشه هر کس صدا گردد بلند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹:نجابت هر که با دولت چو خورشید برین دارد - اگر بر آسمان رفته است چشمی بر زمین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۳:کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟ - که خون صد چراغ مهر را در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۴:دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد - حنای دست زنگی هند را در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۶:برای دیگران صد گل گشایش بر جبین دارد - به بخت چشم ما صد غنچه چین در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۶:به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد - به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰:چو دست جرأتش طرح شکار شیر میریزد - گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر میریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۶:مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر میریزد - سخن زین خامه فولاد چون زنجیر میریزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲:چون مصور صورت آن جان جانان میکشد - دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۶:غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد - دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۷:بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد - بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴:کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد - به قدر طول سفر زاد راه بردارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۵:که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟ - که ریشه از صف مژگان به هر جگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۶:غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟ - ز سر گذشته چه پروای دردسر دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۷:چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد - که هر حباب در او عالم دگر دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵:خون جگر زهر بن مو بی تو سر شود - هر موی بر تنم زغمت نیشتر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۱:آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود - طوطی چو مغز پسته در شکر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۲:دل چون کمال یافت سخن مختصر شود - لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۳:از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود - کی از هجوم ذره پریشان نظر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶۴:پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود - ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۲۳:در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود - هر برگ تاک، دست دعای دگر شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶:مشو دل تنگ چون از عارضش خط سر برون آرد - که این آیینه حسن دیگر از جوهر برون آرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۰:تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد - تو چون بر هم زنی لب، بال و پر کوثر برون آرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:چنان ز نکهت زلفش هوا معطر شد - که از نفس رگ جانم فتیله عنبر شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۹:به روی گرم تو آیینه تا برابر شد - بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱:در کنار خویش هر کس آن برو دوش آورد - آفتابی را چو ماه نو در آغوش آورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶:دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟ - شبنمی چون خرمن گل را در آغوش آورد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲:دعای صبح محرومان هم آغوش اثر خیزد - غبار هستی مقصد زدامان سحر خیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۲:به مستی آه خون آلود از دل بیشتر خیزد - که خونبارست هر ابری که از دامان تر خیزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳:چو شمع جلوه شبها عارض جانانه میسوزد - نگه در دیدهام بیتاب چون پروانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۰۲:شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی - به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۵:اگرچه شمع کافوری خرد در خانه میسوزد - چراغ از چشم شیران بر سر دیوانه میسوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۶:خمار می مرا در گوشه میخانه میسوزد - شراب من چو داغ لاله در پیمانه میسوزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵:دل که در او سوز عشق راه ندارد - روشنیی از چراغ آه ندارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۹:دامن دشت عدم گیاه ندارد - وای بر آن کس که زاد راه ندارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷:آینه بی یاری سیماب بی حاصل بود - پشت بان حیرت چشم اضطراب دل بود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۱:خط به گرد عارضش گرد شمیم گل بود - سبزهٔ پشت لبش موج نسیم گل بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۷:دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود - بادبان کشتی می ابر دریا دل بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰:نوبهار آمد و گلزار صفایی دارد - چمن از بلبل و گل برگ و نوایی دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۲:سخنی کز دل بیتاب بود پردارد - نامه شوق چه حاجت به کبوتر دارد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲:روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود - شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۴:آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود - در نگین دان دانه یاقوت رنگین می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۵:بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می شود - این کمند ازشوخ چشمی خود بخود چین می شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳:آنچه با دل چشم آن ترک ستمگر می کند - نامسلمانم اگر کافر به کافر می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند - از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟ - ریگ در یک آب خوردن بحر را بر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:سیرچشمی تنگدستان را توانگر میکند - موم را این بحر گوهرخیز عنبر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۲:روح را با تن شکمپرور برابر میکند - بادبان را کشتی پربار لنگر میکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵:هر گه پی بیداد غمت چنگ برآورد - یاقوت صفت خون زدل سنگ برآورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۷:از طوطی من روی سخن رنگ برآورد - این آینه را حرف من از زنگ برآورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۸:گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد - نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۹:جان در بدن خاکی ما زنگ برآورد - این گوهر صاف از صدف این رنگ برآورد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:باطنم را روشنی از عشق بی اندازه شد - داغ دل چون ماه از پهلوی مهرت تازه شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۰:از وصال یار داغ حسرت من تازه شد - همچو صبح از مهر تابان قسمتم خمیازه شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷:به مردن کی جدا عاشق از آن بیباک میگردد - غبار راه او باشد تنم چون خاک میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۴:به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد - گریبان بر گلویش حلقه فتراک می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۷:دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد - سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸:چنان از اضطرابم خوش دل آن خودکام می گردد - که از گردیدن حالم به بزمش جام می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۹:دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد - که شکر خواب، تلخ از مرغ بی هنگام می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۰:دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد - که این اوراق را شیرازه خط جام می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۳:میان نور و ظلمت عالمی دارم، نمی دانم - که شامم صبح یا صبح امیدم شام می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۴:ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد - ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷۵:زمین خشک، گلزار از می گلفام میگردد - فلک بر مدعا گردش کند چون جام میگردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱:بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند - غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۷:ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند - دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳:چه کارم بی گل روی تو گلزار جهان آید - که بوی خونم از هر لالهٔ این بوستان آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۵:نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید - چسان دریای بی پایان به جوی ناودان آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۶:کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟ - نیاید از ده انگشت آنچه تنها از زبان آید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴:با زخم ما مباد کسی مرهمی کند - ما را اسیر ننگ غم بی غمی کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹۴:چندان که ممکن است کسی مردمی کند - دم را چرا علم کند و کژدمی کند؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷:فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند - بی سرو سامان احوالم به سامان می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۸:فکر جمعیت عبث دل را پریشان میکند - آن که سر داده است ما را فکر سامان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۹:عمر را کوته نفسهای پریشان میکند - ختم قرآن را ورقگردانی آسان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۰:نفس را مطلق عنان رزق فراوان میکند - توسن سرکش چو میدان یافت طوفان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زایندهرود و پل آن:زندهرود از جلوه مستانه طوفان میکند - پل به آیین تمام امسال جولان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۵:میکشان را باده گلرنگ خندان میکند - یک گلابی مجلس ما را گلستان میکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸:تپیدنها در دل میزند دلدار میآید - ز خود رفتم سر راهی بگیرم یار میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵:غم عالم به دل از دیده خونبار میآید - به این گلشن خزان از رخنه دیوار میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶:دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید - بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹:شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود - بادهٔ لعلی به جامم از شکست رنگ بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۴:شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود - دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۵:تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود - تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲:گل در چمن از رشک تو آرام ندارد - جز لخت دل خون شده در جام ندارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۸:پروای خط آن عارض گلفام ندارد - از سادگی این صبح غم شام ندارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴:به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد - غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۲:نمیگردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن - چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۰:مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد - دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶:به صد محنت دهان ما ز روزی بهرهور گردد - بلی این آسیا پیوسته از خون جگر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۷:زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد - کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۸:مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۹:غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را - دو بالا خنده این کبک از کوه و کمر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۰:در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد - ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۱:مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد - که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۳:به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد - به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸:ز لب آهی که با لخت دل خونبار برخیزد - چه طاوسی است رنگین جلوه کز گلزار برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۴:زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد - زننگ کفر من مو بر تن زنار برخیزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹:کردی چو کباب ستم عشوه گری چند - یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰۳:در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند - از ثابت وسیارنیابی نظری چند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳:از بصیرت جوش اشکش بسکه فارغبال کرد - آفتاب از پردهٔ چشمم توان غربال کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۷:خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد - تار و پود هستیم را رشته آمال کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۸:سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد - گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴:سرشکم بسکه پردرد از دل مهجور برخیزد - به دریا چون رسد سیلاب اشکم شور برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۵:مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد - چراغ آفتاب از بزم من بی نور برخیزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵:چون بهار جلوهٔ شوخش چمن پرور شود - غنچه آسا در قفس بلبل زبال و پر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۲:در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود - آبرو را چون کنی گردآوری گوهر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۳:بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود - برگ کاهی چشم را مقراض بال و پر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۴:هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود - هر که را سوزد درین دریا نفس، عنبر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۵:بی تو گر ساغر زنم خون در رگم نشتر شود - بی دم تیغت اگر آبی خورم خنجر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۱:دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود - راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶:گرفتم همچو افلاطون شوی عاقل چه خواهی شد - نگردیدی چو مجنون گر ز خود غافل چه خواهی شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۱:زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواهی شد؟ - نگردیدی گهر در بحر، در ساحل چه خواهی شد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷:دل صاف من از وضع جهان کلفت نمیگیرد - بلی آیینه زنگ از زشتی صورت نمیگیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸۷:زآه و دود عاشق حسن را کلفت نمیگیرد - که آب زندگانی را دل از ظلمت نمیگیرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹:نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند - پیچ و تاب جوهر جان صرف تحریرش کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۲:نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند - ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰:گریهٔ مستی شگون دارد حریفان سر کنید - باده گر یک قطره هم باشد که چشمی تر کنید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۲:خوش بهاری می رسد فکر می و ساغر کنید - کاسه را فربه کنید و کیسه را لاغر کنید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۲:دل از عشق مجازی کی مرا مسرور میگردد - که این پروانه دایم گرد شمع طور میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۲:سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد - به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۳:ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟ - نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۴:عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد - صفای شهد شمع خانه زنبور می گردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۶:به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند - عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۰:اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند - غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸:رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند - چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۳:مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند - از دو صد خرمن، تهی چشمی به این غربال ماند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲:اگر در گریه خودداری کنم چشمم خطر دارد - زضبط اشک ترسم این جراحت آب بردارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۷:مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد - که نخل ایمن نباشد از تزلزل تا ثمر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۹:اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد - ولی شهد خموشی در نظر شان دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۰:اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد - میان بهله دار ترک ما دست دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۰:نهال قامت او کی مرا از خاک بردارد؟ - که چون نقش قدم افتاده ای در هر گذر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۱:خطر از قاطعان راه، رهبر بیشتر دارد - که پیرو پیش رو از پیشرو دایم سیر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۲:(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد - غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳۳:ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد - که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴:شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد - که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳:طول زلفت کم ز قامت نیست گر سنجی بگو - روز و شب میزان چو میآید برابر میشود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴:از خطش آیینهٔ عارض مکدر می شود - این کتاب آخر ازین شیرازه ابتر می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۴:بعد عمری گر وصال او میسر میشود - شرم پیش چشم من سد سکندر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۵:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۶:زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود - چون زمین افتاد قابل دانه گوهر میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۷:سبزه زنگار در تیغ تو جوهر میشود - کف درین دریای گوهرخیز عنبر میشود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷:سراپا را چو در رخت زمردفام میپیچد - به خود چون تاک سرو از رشک آن اندام میپیچد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۱:شکر لعل لبش در تلخی دشنام میپیچد - ز شیرینی زبانش بوسه در پیغام میپیچد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:آنانکه میل وصل تو خود کام می کنند - آخر ز بوسه صلح به پیغام می کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۵:مستان که رو در آینه جام می کنند - خونها ز غصه در دل ایام می کنند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱:آه تا برخاست از دل اشک غلتان میشود - چون هوا گیرد بخار از بحر باران میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۴:هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود - خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۵:از گلستانی که بلبل روی گردان می شود - شبنم رخسار گل اشک یتیمان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶:هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود - ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود - چون بخار از گل برآید ابر نیسان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۸:زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود - چون شود سی پاره قرآن ختم آسان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹:گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود - خواب من آشفته زان خط چو ریحان می شود؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۰:عاقبت کار نظربازان به سامان می شود - گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۱:کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود - مجلس ما از گل ابری گلستان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۲:در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود - برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۳:دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود - چون هوا مغلوب شد تخت سلیمان می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۷:عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود - رشته هستی دو تا از مد احسان می شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲:چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید - نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۷:درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟ - که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۸:به قتل من چنان بیتاب آن شمشیر میآید - که از جوهر به گوشم ناله زنجیر میآید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴:حسن صوتی آتش افروز دل من می شود - این چراغ از شعلهٔ آواز روشن می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۴:روح چون تنپرور افتد عاقبت تن میشود - آب در آهن چو لنگر کرد آهن میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۵:سینهام از درد و داغ عشق روشن میشود - آنچه زنگ دیگران، آیینهٔ من میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶:در چراغ دیدهٔ من آب روغن میشود - بخت چون باشد چراغ از آب روشن میشود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵:ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد - به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۰:اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد - زچشم دوربینی خونبهای دانه می ریزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸:سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد - ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸۷:صفای عارضش ته جرعه بر مهتاب می ریزد - لبش بیهوشدارو در شراب ناب می ریزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲:چو مست باده رخ از روزنی برون آرد - چه روی نام خدا گلشنی برون آرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۲:چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟ - چه خار از دل ما سوزنی برون آرد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴:میان او که در اندیشه در نمی آید - عجب نباشد اگر در نظر نمی آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۴:ز دل خیال میانش به در نمیآید - ز لفظ معنی پیچیده بر نمیآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۵:خیال روی تو از دل به در نمیآید - که خودپرست ز آیینه بر نمیآید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۷:اگر ز دست تهی، کام برنمی آید - چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷:بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند - دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۷:عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند - بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲:عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند - بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۸:از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند - آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸:زبزم غیر در ظاهر چه شد گر یار برگردد - چو مژگانش ز خود یارب دلش زاغیار برگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۲:نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد - مباد آن روز کز من روی زلف یار بر گردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰:نسبتی باشد بتان هند را با پان هند - حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۷:داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند - از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۲:زاضطراب چو موج سراب آب نخورد - دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۱:ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد - ز چشمه گهر شاهوار آب نخورد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳:زمین ز بار غم ما همین نه در ماند - اگر به کوه برآییم از کمر ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸۸:ز حرف بر لب شیرین او اثرماند - که دیده نقش پی مور بر شکر ماند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶:بهر دنیا بودنت غمگین زنادانی بود - خط بطلان تو چین بر لوح پیشانی بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۶:چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟ - آرزو در سینه من چند زندانی بود؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۹:حاصل جمعیت عالم پریشانی بود - بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷:من که در سیر گلم بیخودی مل باشد - می و پیمانه ام از بوی گل و گل باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۳:دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد - یار وحشی تر ازان است که در دل باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲:پای بر آسودگان خواب راحت می زند - قامت آن شوخ پهلو بر قیامت می زند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۲:در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند - باغبان در سایه گل خواب راحت می زند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳:دل آشفتهٔ من کی دماغ گلستان دارد - که شاخ گل به چشمم حکم تیغ خونفشان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۴:آنکه چون جامی خورد آتش به بزمی در زند - آفت دوران شود گر ساغر دیگر زند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۸:در دل شب هر که جامی از می احمر زند - صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵:دلی که نیست حزین شادمان نمی باشد - گر اینچنین نبود آنچنان نمی باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷۳:به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد - گل شکفته درین بوستان نمیباشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶:فلک تیغ ستم کی از من مهجور بردارد؟ - کجا از عاشقان زار دست زور بردارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۳:سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟ - که این خشت از سرخم باده منصور بردارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷:دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد - فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۳:چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد - که گل در روزگار حسن او زنار میبندد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۴:دل سرگشته ما چرخ را بر کار میبندد - کمر در خدمت این نقطه نه پرگار میبندد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۸:غنچه از نسبت لعل تو نزاکت دارد - نمک از پهلوی حسن تو ملاحت دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۹:مرهم زخم مرا شور محبت دارد - پنبه داغ مرا صحبت قیامت دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۲:هر که را می نگری شکوه ز قسمت دارد - جز دل ما که به ناداده قناعت دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰:خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد - آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۷:قبله زن صفتان آینه زر باشد - مرد را آینه زندان سکندر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۸:چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد - زینت ساده دلان پاکی گوهر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۹:پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد - هر که را سد رمق هست سکندر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۲:محنت مردم آزاده فزونتر باشد - بار دل لازمه سرو و صنوبر باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱:پا ز سر در ره شوقش چو شرر باید کرد - خردهٔ جان به کف از خویش سفر باید کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۶:خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد - در حضر فکر سرانجام سفر باید کرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۲:تا قامتش به سیر چمن شد ز جا بلند - از برگ نخل را شده دست دعا بلند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۲:از پختگی است گر نشد آواز ما بلند - کی از سپند سوخته گردد صدا بلند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴:زلف مشکین تو سرمایهٔ سودا باشد - شور مجنون ز همین سلسله برپا باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۳:عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟ - موج کی مانع آمد شد دریا باشد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۴:چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ - صدف ما گره خاطر دریا باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۵:ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد - دور اول همه را نشأه دوبالا باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵:به معشوقی سزاوار است حسنی گو ادا دارد - وگرنه هر گلی کز خاک میروید صفا دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۷:ندیدم یک نفس راحت ز حس ظاهر و باطن - چه آسایش در آن کشور که ده فرمانروا دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۲:کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد - که چون آیینه از جوهر زره زیرقبا دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۳:مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد - چه غم دارد زخار آن کس که آتش زیر پا دارد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۴:کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟ - که آن گل خار در پیراهن از نشو و نما دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶:آنانکه رو به خلوت آن دلربا کنند - باید که خویش را ز خود اول جدا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۷:اول ثنای عشق فصیحان اداکنند - آری طعام را به نمک ابتدا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۸:حاشا که خلق کار برای خدا کنند - تعظیم مصحف از پی مهر طلا کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱۹:گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند - گرد کسادیم به نظر توتیا کنند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷:ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید - آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶:تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید - موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷:دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید - قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸:گر صبا با نکهت زلفش سوی هامون شود - نافهٔ آهو چو داغ لاله غرق خون شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۸:از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود - خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۹:به دام عشق هر آن دل که مبتلا گردد - نواله ایست که در کام اژدها گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷۴:زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد - اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷۵:ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد - ز گلخن آینه تار باصفا گردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱:اگر شه ور گدا کز مرگ دایم بر حذر باشد - بلند و پست دنیا رمزی از زیر و زبر باشد
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱:ز فیض نور معنی شام اهل دل سحر باشد - چراغ خلوتم از خویش روشن چون گهر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵:بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد - صراط مردم باریک بین موی کمر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۶:غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد - رم آهوی مشکین از غزالان بیشتر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۷:به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد - به قدر خار و خس در آتش سوزان شرر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰:ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد - ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱:جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد - کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲:به ره طرح چمن پیوسته رخسار تو می ریزد - ز بس بر خاک رنگ از حسن سرشار تو می ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۸:ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد - که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴:در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند - فریاد که روز سیهم در بدر افکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱۴:تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند - در سینه من داغ مکرر سپر افکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵:کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد - چو شمع بزم پنداری که آتش در گلو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۵:سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد - زهی ساقی که چندین رنگ می در یک کدو دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷:رازها را لب خاموش نگهبان باشد - غنچه را پرده در دل لب خندان باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۶:نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد - رخنه مملکت دل لب خندان باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۷:نمک صبح در آن است که خندان باشد - بخیه ظلم است به زخمی که نمایان باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴۸:اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید - کعبه آن است که در ناف بیابان باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸:خاکساری جوشن شمشیر آفت می شود - کوتهی دیوار را حصن سلامت می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۱:محنت امروز، فردا جمله راحت میشود - اشک خونین آب صحرای قیامت میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۲:زر و بال منعمان روز قیامت میشود - عاقبت هر فلس ماهی داغ حسرت میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۶:دل سیاه ارباب غیرت را ز منت میشود - شمع ما خاموش از دست حمایت میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۵:حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود - خط ز پیچ و تاب قلاب محبت می شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد - چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۵:تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد - باده بی غش به جامم شربت بیمار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۶:بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد - خار در پیراهن آتش گل بی خار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۴:خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد - گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲:چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد - که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد - کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۴:دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد - که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۵:به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟ - من و بحری که از یک موجش این نه آسیا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۶:بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد - تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۲:به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد - کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴:نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود - کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۲:شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود - تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۳:مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ - ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹:چون نگاهی سوی من زان چشم مخمور افکند - دل تپیدنها مرا از بزم او دور افکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۷:کو نواسنجی که در مغز جهان شور افکند؟ - پنبه مغز از سر مینای ما دور افکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰:هر که از شمشیر نازت نیم بسمل ماند ماند - هر گره کز چین ابروی تو در دل ماند ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰:هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند ماند - عقده ای کز پیچ و تاب زلف در دل ماندماند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱:شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند - همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۹:صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند - کوه را برق تجلی آتشین جولان کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۱:زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند - شانه را در یک سراسر پنجه مرجان کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲:هر سحر کز روزن آن رشک پری سر می کشد - آفتاب از صبح سر در زیر چادر می کشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۳:عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد - این ترازو سنگ و گوهر را برابر میکشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳:از سینه دل جدا به تپیدن نمی شود - مرغ قفس رها به رمیدن نمی شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰۰:سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود - گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵:رخت آیینه را لبریز صاف نور می سازد - شرر را در دل خارا چراغ طور می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۶:چراغ حسن را دامان خط مستور میسازد - غباری خانه آیینه را بینور میسازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰۷:نمک داغ مرا چون مرهم کافور میسازد - که از بادام تلخی دور، چشم شور میسازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۵:تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد - به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶:زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند - در کاسهٔ امل چه به جز خاک می برند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۵:جمعی که زیر خاک دل پاک می برند - با خود بهشت را به ته خاک می برند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷:خامه ام گاهی به او گر نامه ای انشا کند - چون زبان کودکان در سالهایش واکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۰:پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند - پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۱:عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند - کعبه را چون محمل لیلی جهان پیما کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۲:هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند - سیر با استادگی در عالم بالا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۳:می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند - دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۴:پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند - شور غیرت زندگی را تلخ بر دریا کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹:چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون میرود - نافه میبالد چنان کز پوست بیرون میرود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۸:در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود - سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۹:در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود - جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲:چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند - رفته ام تا از میان جا در کنارم داده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۶۰:عشق بالادست و جان بیقرارم دادهاند - ساغر لبریز و دست رعشه دارم دادهاند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷:نه تنها بی تو رنگ از روی گل آزاد برخیزد - که بو از غنچه چون آه از دل ناشاد برخیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۳:زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد - به جای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸:عاقلان موعظه را زیب ده هوش کنند - چون برآید گهر از بحر در گوش کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۳:یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند - نمکی نیست لب او که فراموش کنند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰:لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد - از حلاوت پای تا سر یک دهن چون جام شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۳:از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد - آن دل چون سنگ آخر بیضه اسلام شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۴:تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد - موجه بیتابی من لنگر آرام شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۴:بی تو دل در خوردن غم مرغ آتشخوار بود - در گلو ما را نفس چون ناله در منقار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۵:از سعادت در دماغش بیضه پندار بود - مغز مغرور هما را استخوان در کار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۶:یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود - این گل از صبح ازل شیدایی دستار بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶:زهجرت همچو خارا در تنم آتش نهان باشد - به رنگ شمع محفل شعله مغز استخوان باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۳:خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد - خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸:غنچه تا بگشود لب، خونیندلم آمد به یاد - لاله را دیدم چراغ محفلم آمد به یاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۹:کشتی دریاییای دیدم دلم آمد به یاد - حال دور افتادگان ساحلم آمد به یاد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲:یاد رخسار تو تا در جیب دل گلها فشاند - چشم خونین تخم حسرت در کنار ما فشاند
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳:بس که گوهر بر کنارم چشم خونپالا فشاند - بینیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۷:شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند - خوشه ای برداشت هر کس دانه ای اینجا فشاند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴:دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد - سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۵:سر منصور بار آن تیغ بیزنهار میآرد - نهالی را که خون آبش بود سربار میآرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۶:تماشای بتان از چشم خون بسیار میآرد - نگاه گرم آخر آه آتشبار میآرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵:در سینه آنچه این دل مایوس می کند - کی در فرنگ نالهٔ ناقوس می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۴:از آفتاب چاشنی صبح شد بلند - عمر دوباره یافت ز راه گداز قند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۳:وقت است نوبهار در عیش وا کند - باغ از شکوفه خنده دندان نما کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۰:جمعی که زیر چرخ شبی روز کرده اند - چون شمع، دل خنک به نسیم سحر کنند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰:شوخی ات چون شیوهٔ عاشقکشی بنیاد کرد - فتنه را چشم تو سرخیل صف بیداد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۰:تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد - باغبان چندین خیابان سرو را آزاد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱:آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد - کی تواند بیستون با پنجه فرهاد کرد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۲:مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد - سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۸:تا به برگ سبز، خط او چمن را یاد کرد - باغبان از خرمی گل را مبارک باد کرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵:ز آهم حسن روی یار بیاندازه میگردد - صبا رخسارهٔ میگون گل را غازه میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۵:ز بالیدن ترا هردم لباسی تازه میگردد - نگنجد در قبا حسنی که بیاندازه میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۶:مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه میگردد؟ - که زخم کهنهام بیبخیه از خمیازه میگردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰:هوای او فلاطون را زخود بیگانه می سازد - نگه را نوبهار جلوه اش دیوانه می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۳:فرنگیطلعتی کز دین مرا بیگانه میسازد - اگر در کعبه رو میآورد بتخانه میسازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۴:به داغی عشق کار مردم دیوانه میسازد - خوش آن ساقی که کار بحر از پیمانه میسازد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳:با لب خشک آنکه در عشق تو دامن تر کند - می رسد گر ناز بر سلطان بحر و بر کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۷:زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند - سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۸:عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند - آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۹:رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند - خون گرمم ریشه در فولاد چون جوهر کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۰:چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند - دانه را سازد سپند و دام را مجمر کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:مار زلفش را نمی دانم چه افسون می کند - مشک را در نافهٔ آهوی چین خون می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۳:ساغر پر می علاج جان محزون میکند - گرد پاک از چهره سیلاب جیحون میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶۴:گر چنین نشو و نما آن نخل موزون میکند - سرو را بار خجالت بید مجنون میکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰:تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند - هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۹۳:هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند - کز شوق کعبه قبله نما رقص می کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱:به لقای تو هر آن دیده که روشن باشد - همه جا در نظرش وادی ایمن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵۰:آتش قافله ما دل روشن باشد - گرد ما سرمه بیداری رهزن باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲:از سخن یک جو نه بر قدر سخن پرور فزود - کی ز گوهر بر بهای رشتهٔ گوهر فزود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۲:شورش عشقم ز تدبیر نصیحتگر فزود - کعبه بر زنجیر مجنون حلقه دیگر فزود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵:کسی که در طلبش درد جستجو دارد - همیشه گریه چو گرداب در گلو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۶:خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد - رگی ز تلخی آن یار تندخو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۷:همین نه فاخته در سر هوای او دارد - به هر که بنگری این طوق در گلو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۸:چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟ - که هر نواطلبی برگ عیش ازو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۹:گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد - هزار مرحله افزون به رنگ و بو دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴۰:کسی که دل به خیال تو در گرو دارد - به هر نفس که برآرد حیات نو دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۶:زخم دلم چو غنچه فراهم نمی شود - ممنون چرب نرمی مرهم نمی شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:آزاده رو مقید عالم نمی شود - عیسی شکار رشته مریم نمی شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸:غنچه در صحن چمن دل را نه آسان واکند - این گره را قطرهٔ شبنم به دندان واکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۶:هر که چین منع از ابروی دربان وا کند - از دم عقرب گره را هم به دندان وا کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹:سوار شو که جمالت یکی شود - خوش آب و رنگ شود چون نگین سوار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷۲:کسی که کشته آن تیغ آبدار شود - اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۰:به تیغ هر که شود کشته پایدار شود - رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۱:گل فیض از ریاض حسن زاهد چیدنی دارد - چرا می پوشی از حق چشم، باطل دیدنی دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۴:به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد - بساط دوستداری چیدن و واچیدنی دارد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳:پیچ و خم مو را چو آن مشکین سلاسل میدهد - داد بیتابی دلم چون مرغ بسمل میدهد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۷:غنچهٔ این باغ بوی پارهٔ دل میدهد - شاخ گل یادی ز دست و تیغ قاتل میدهد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۵:آشنا با عشق اگر شد عقده دل واشود - قطره دریا می شود چون واصل دریا شود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷:آشنا با عشق اگر شد عقدهٔ دل وا شود - قطره دریا می شود چون واصل دریا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۵:در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود - تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۶:در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود - قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۷:هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود - هر چه رزق طوطی از شکر شود گویا شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۸:دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود - چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶:در دل، آنانکه غم یار نهان می دارند - شعله ای را بخس و خار نهان می دارند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۱۶:حال من از نظر یار نهان می دارند - خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷:سالکانی که به خورشید رخت دل بستند - شبنم آسا به نگه سوی تو محمل بستند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۳:بال پرواز خود آن مردم غافل بستند - که به زنار علایق کمر دل بستند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸:کامت چو در شوی به خطرها همی دهند - در بحر غوطه زن که گهرها همی دهند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳۴:از عیب پاک شو که هنرها همیدهند - دست از خزف بشو که گهرها همیدهند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۲:عجزم از عشق محال است عنان تاب شود - حسن این بادیه سد ره سیلاب شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸۱:جگر تشنه محال است که سیراب شود - گر عقیق لب او در دهنم آب شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۳:بلبلی نیست دل خسته که نالان نشود - داغ عشق تو گلی نیست که خندان نشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۶:عشق را پرده ناموس نگهبان نشود - بادبان پرده مستوری طوفان نشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰۷:سر آشفته ز دستار بسامان نشود - جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۷:مصر روشن ز جمال مه کنعان نشود - تا برافروخته از سیلی اخوان نشود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵:چشم مخمور تو چون بازار صهبا بشکند - از شکست رنگ می ترسم که مینا بشکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲:دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند - همچو جوهر نقش را آیینه ما بشکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶:تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود - آشفته خاطریم به سامان نمی شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۸:از خط گرفته آن مه تابان نمی شود - این مور بار دست سلیمان نمی شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۹:مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود - جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹:دل به قدر عقل هر کس را اسیر غم شود - چون سبک مغزی فزون شد سرگردانی کم شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۹:ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود - خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵:لب تو چون نمک نوشخند خواهد شد - صدای قهقههٔ گل بلند خواهد شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۷:اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد - زبان جرأت منصور بند خواهد شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶:هر که محو جلوهٔ جانان شود، جانان شود - قطره، عمان می شود چون واصل عمان شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۳:گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود - پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۴:حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود - خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۹:می به جام گل از آن رخسار زیبا ریختند - رنگ سرو از سایهٔ آن قد رعنا ریختند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۳:در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند - لاله ها پیمانه خود را به صحرا ریختند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰:بحر را چشم تر ما از نظر می افکند - کوه را بار غم از کمر می افکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۹:گریه من آب در جوی سحر میافکند - ناله من شعله در جان اثر میافکند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲:صید خلق اهل ریا در گوشه گیری دیده اند - دامن خود را از آن چون دام ماهی چیده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۶۶:نیست در روی زمین، یک کف زمین بیانقلاب - وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۷:دوربینانی که در پرداز دل کوشیدهاند - چهره صبح قیامت را همین جا دیدهاند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳:سوار ابلق لیل و نهار خود باشد - اگر کسی بتواند سوار خود باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۴:زخاکساری دل برقرار خودباشد - گهرزگردیتیمی حصارخودباشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴:چو مهر دوست مرا در حریم جان تابد - به رنگ شمع ز نور دلم زبان تابد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶۷:فروغ گوهر دل از سر زبان تابد - صفای باغ ز رخسار باغبان تابد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵:آیینه با وقار تو سیماب می شود - با شوخی تو برق رگ خواب می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۱:سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود - طوق گلوی فاخته گرداب می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷۲:از روی آتشین تو دل آب می شود - کوه شکیب چشمه سیماب می شود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶:از شور جنون هیچ کس آگاه نمی بود - گر سلسله جنبان دلم آه نمی بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۲:گر یار ز احوال من آگاه نمی بود - درد من سودازده جانکاه نمی بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷:اگر غبار ره یار می توانی شد - چو صبح مطلع انوار می توانی شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۹:اگر به بیخبری یار می توانی شد - ز هرچه هست خبردار می توانی شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸:شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود - بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۶:نکشم ناز بتی را که جفاجو نبود - به چه کار آیدم آن گل که در او بو نبود؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹:سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد - هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۸:دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد - قبای بی گریبان را چه پروای عسس باشد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۹:لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد - که شکر در دل شب ایمن از جوش مگس باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰:آن دم که باده کلفتم از سینه می برد - خورشید رشک بر دل بی کینه می برد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۱:از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد - آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۲:شب که در ساغر شراب ارغوان افکنده بود - پیش رویش باده را آتش بجان افکنده بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۱:دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود - شاخ گل دستی به دوش باغبان افکنده بود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۳:دایما خون دلم زان زلف و کاکل میچکد - آب و رنگ گل نگر کز شاخ سنبل میچکد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۴:حسرت از منقار خونآلود بلبل میچکد - پاکدامانی چون شبنم از رخ گل میچکد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۴:عیار ناقصان از فکر کامل می تواند شد - زبان گر خامشی عادت کند دل می تواند شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۰:که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟ - که ایمن زیر این دیوار مایل می تواند شد؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵:غمی به خاطرم از بیش و کم نمی آید - به هر دلی که رضاجوست غم نمی آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۷:برون ز کیسه ممسک درم نمی آید - ز دست بسته سخا وکرم نمی آید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸:دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید - خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۴:پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید - اطلس افلاک را در زیر پا باید کشید
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۹:لب خندان به تو ای غنچه دهن بخشیدند - چشم گریان و دل خسته به من بخشیدند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰۹:به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند - سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱:دل عاشق ز منع اشک خونین غرق خون می گردد - کز افشاندن غبار دامن صحرا فزون گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۸:کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟ - کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۹:چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد - زدامنگیری او آستینها جوی خون گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴:چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد - سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴:به شوخی برق را راه تپش بر بال و پر بندد - به تمکین کوه را چون کوچک ابدالان کمر بندد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۲:چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد - زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷:نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید - ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸:کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟ - نپوسد دانه تا در خاک کی از گل برون آید؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۲:با همه اعضا مرا چون ابر گریان ساختند - همچو شاخ گل سراپای تو خندان ساختند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۲:از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند - از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶: آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود - برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۲:گلشن حسن از بهار عشق خرم میشود - اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۳:میشود عارف خجل نادان چو ملزم میشود - میکشد ناموس عالم هرکه آدم میشود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۷:گنج در ویرانه من مار ارقم میشود - زعفران در سینه من ریشه غم میشود
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۷:با چمن دوش به شوخی چه اداها میکرد - غنچه را باد سحر بند قبا وامیکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۳:آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد - لب میگون تو را کاش تماشا میکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۴:از دو عالم دل اگر رو به سویدا میکرد - سیر پرگار درین نقطه تماشا میکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۵:بیتو گر شاخ گلی دیده تماشا میکرد - مشق نظاره آن قامت رعنا میکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۶:حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد - عشق در پرده زنگار تماشا میکرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۷:در چمن جلوهگر آن قامت رعنا میکرد - ناله فاخته را سرو دو بالا میکرد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۰:اشتیاقم جام می را جان تصور می کند - هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۲:محو جانان خویش را جانان تصور می کند - قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱:سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد - بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۱:دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد - درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمیباشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۳:آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد - هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۳:از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد - مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴:درد من خاطرنشان یار بیپروا نشد - خدمت چشم ترم در راه او مجرا نشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲:غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر - وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳۶:از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر - کز موجه سراب بود پود و تار عمر
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳:گرچه از موج هوا چین بر جبین دارد بهار - خرمی از شاخ گل در آستین دارد بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۴:از خرام ناز منت بر زمین دارد بهار - هر طرف صد خرمن گل خوشه چین دارد بهار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴:نونهالم را ز بس بگذاشت بر شوخی مدار - عکس در آیینه چون در چشمه باشد بیقرار
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۰:نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار - همچو آن بلبل که نالان است در گلزار زار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲:پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار - در سواری می رسد فیض نگین نامدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳:آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار - نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴:برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار - دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵:زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار - کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶:بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار - وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷:مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار - گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸:پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ - یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹:می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار - چشم بندی می کند در بردن دل این غبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع):این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار - نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی:پادشاهی و جوانی سد راه او نشد - کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم:ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار - صبح نوروز از جبین بخت سبزت آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار:شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار - آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص):تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار - مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۶:از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۷:گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۸:شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰:از گل داغ جنون دارم بهاری در نظر - باشدم از اشک گلگون لاله زاری در نظر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۱:نیست درظاهر مرا گر گلعذاری درنظر - از دل صد پاره دارم لاله زاری درنظر
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۳:پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار - در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۷:بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار - تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۸:خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار - صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷:آب از گداز دل نخورد سرو آه اگر - چون داغ لاله قد نکشد از بر جگر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱۶:عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار - چون برق ازین سیاهی لشکر کند گذار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۳:یادش از شوخی به دل ما را نمی گیرد قرار - پرتو خورشید در دریا نمی گیرد قرار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷۴:بیقرار عشق در یک جا نمی گیرد قرار - کوه اگر لنگر شود دریا نمی گیرد قرار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۴:گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر - گل دگر چمن دگر و نهال دگر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹۷:ربوده خواب مرا حسن بی مثال دگر - گران چو خواب به چشمم بودخیال دگر
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲:مردم و مهر ترا در دل نهان دارم هنوز - از سر خاکم چنین مگذر که جان دارم هنوز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶۹:درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز - نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۷:به سیر باغ خرامان شد آن نگار امروز - چه مایه فیض که اندوخت نوبهار امروز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۸:مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟ - که نیست فتنه خوابیده را قرار امروز
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۹:بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز - که شد قیامت موعود آشکار امروز
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۹:معنیی گر هست با رند می آشام است و بس - چشم بیداری و به عالم گر بود جام است و بس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۶۵:از دل آگاه، در عالم، همین نام است و بس - چشم بیداری که دیدم، حلقهٔ دام است و بس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳۰:از دل آگاه در عالم همین نام است و بس - چشم بیداری که دیدم حلقه دام است وبس
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱:غنچه از دلبستگی گردیده پنهان در لباس - مفت آزادی که چون سرو است عریان در لباس
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۴:روز روشن را شب تارست پنهان در لباس - چهره گلرنگ دارد خط ریحان در لباس
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۲:به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش - چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۵:ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش - که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴:با صدانداز نشست آن بت رعنا در پیش - غم پس سر شد و بگرفت قدح جا در پیش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸۹:درکرم ساغر اگر هست زمینا در پیش - ابر ازبخشش دریاست ز دریا درپیش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶:طراوت دارد از بس نوبهار حسن سرشارش - چکد رنگ از حیا چون قطره های می ز رخسارش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۵:خوشا جوش بهار تبت و دامان کهسارش - به شاخ ارغوان ماند رگ سنگ شرربارش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷:از آن چون آب در گلها بود آهسته رفتارش - که میترسد بریزد آب و رنگ از حسن سرشارش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۹:سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش - زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۰:همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش - به پشت کار حسن او نیرزد روی بازارش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۱:عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش - دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۲:حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش - که شب رانیمه خواهد کرد از خط حسن طرارش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان:خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش - که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۷:سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش - زموج پرتو ما هست تار پیرهنش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱۷:رسیده است به جایی لطافت بدنش - که از نسیم شود داغدار یاسمنش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰:ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش - وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۰:به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش - که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۹:در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش - سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۰:تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش - که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱:ندارد بیش ازین دل طاقت صهبای پر زورش - دهد از هر نگه رطل گرانی چشم مخمورش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۳:من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش - گذارد درفلاخن کوه قاف عقل راشورش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۴:شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش - نسازد پرده رنبوری انگور مستورش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۲:نشست و کان کیفیت ازو شد بزم رنگینش - بدخشان می لعلی بود کهسار تمکینش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۷:اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش - چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۸:بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش - به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳:در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش - غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۵:غافل ز حال عاشق خونین جگر مباش - مغرور حسن پا به رکاب اینقدر مباش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۵:به گلزاری که در رفتار آید سرو موزونش - برافرازد پی نظاره قامت بید مجنونش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۴:به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش - گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۵:اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش - به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۶:شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش - قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶:چنان کز قهر او مانند صهبا آب شد آتش - چو جام باده از لطفش گل سیراب شد آتش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۴:ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش - زسیر و دور من سرگشته چون گرداب شد آتش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۷:دل به عشق از بستگی وا می شود غمگین مباش - عاقبت این قطره دریا می شود غمگین مباش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷۶:دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش - کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹:به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش - دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱:شکاریی که دلم گشته است نخجیرش - صدای شیر به گشو آید از نی تیرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۸:که می رهد زخم طره گرهگیرش؟ - که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۰:ز مستی گر رسد دستم به لبهای نمک سودش - شود یاقوت دست افشار لعل خندهآلودش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۷:نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش - مگر چشمی دهم درموسم خط آب ازدودش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲۸:نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش - چه شمع است این که چون پروانه گردد گرد سردودش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۲:هرگز صدا نبرده در این بزم ره به گوش - افتاده است رسم فغان همنشین خموش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۸:خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش - کز یک پیاله برد زمن صبر و عقل وهوش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳:ای دل هم آرمیده و هم می رمیده باشد - آه به باد رفته و اشک چکیده باش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴۳:در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش - در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶:بتی که برده دلم زلف عنبر بویش - نشسته نکهت سنبل چو گرد بر مویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۶:به احتیاط نظر کن به چشم جادویش - که در کمین رمیدن نشسته آهویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۷:ز دل برون نرود چشم آشنا رویش - سری به دامن مجنون نهاده آهویش
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۵:تنها نه تنگنای دلم شد خراب خط - عالم بهم برآمده از بیحساب خط
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱۵:چون برق زود می گذرد آب و تاب خط - زنهار دل مبند به موج سراب خط
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۹:بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ - پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴۲:هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ - میجهد شبهای تار از دیده روزن چراغ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۷:لاله آتش زبان افروخت در گلشن چراغ - بعد ازین در خواب بیند دیده روشن چراغ
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۷:در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک - بو را چو دمی همنفس باد کند مشک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۰:زلف تو نفس در جگر باد کند مشک - آهوی تو خون در دل صیاد کند مشک
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰:از سوز دلم دیدهٔ مهجور شود خشک - هر قطرهٔ خون در تن رنجور شود خشک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱۹:از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک - درجام سفالین می پرزور شود خشک
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵:حسن صدا از آن دهن غنچه فام تنگ - چون معنی لطیف بود در کلام تنگ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۰:آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ - از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹:چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال - به یک پیاله می از صاف رنگ مالامال
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۴ - در نعت پیامبر صلی الله علیه و آله:شده است بسکه گزیدم ز زشتی اعمال - چو شانه در کفم انگشتها خلال خلال
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۵:شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال - شود دو آتشه رنگ بتان ز جامه آل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح شاه عباس دوم:هزار شکر که گوهر فروز جاه و جلال - به خانه شرف آمد به دولت و اقبال
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴:بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل - روبد ره جولان تو با موج صفا گل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۹:از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل - سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶:دارد دلم مهر علی از بس که پنهان در بغل - هر ذرهٔ خاکم بود خورشید تابان در بغل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۳:ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل - هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸:هرگز نبوده غیر توام آرزوی دل - یارب تهی مباد ازین می سبوی دل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۳:تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل - تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹:کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل - مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۱:مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل - که شب زلف بود زنده زبیداری دل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴۲:تو و آوازه خوبی و من و زاری دل - تو و بیماری چشم و من و بیماری دل
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم - زان قیامت جلوه در دل شور محشر داشتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۶:چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم - گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳۷:شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم - طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱:ما خاک ره جلوه آن سرو روانیم - دل داده و جان باخته اش از دل و جانیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۷:اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم - آه است درین باغ نهالی که رسانیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳۸:تا در خم این کارگه شیشه گرانیم - چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۶:چو وصف ابروی آن ماه عالمگیر میگفتم - سخن پیچیدهتر از جوهر شمشیر میگفتم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۰۵:هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر میآمد - که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر میگفتم!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۹:به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم - ز آزادی سخن در حلقه زنجیر می گفتم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۷:شب غم، بی جمالش، ساغر، اخگر بود در دستم - ز هر موجی قدح بال سمندر بود در دستم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۵:در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم - ز هر ناخن هلال عید دیگر بود در دستم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۲:بود آسودگی در اضطراب از چشم بیتابم - چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۱:حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم - زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۲:ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم - به از افتادگی این راه را منزل نمی یابم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵:از غار راه ریزد عشق رنگ خانه ام - همچو نقش پا ندارم بام و در، ویرانه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۴:بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام - جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۵:از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام - میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۶:مومنی را میکند آزاد از قید فرنگ - هرکه میسازد درین محفل ز خود بیگانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۷:نیست از عزلت غباری بر دل دیوانهام - در بهاران از زمین سر بر نیارد دانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۲:میتراود وحشت از بوم و بر کاشانهام - دارد از چشم غزالان حلقه در خانهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۴:اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانهام - چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانهام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۶:تا بود سودای زلفش در سر شوریدهام - دانهٔ زنجیر میریزد سرشک از دیدهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۵:مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیدهام - تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیدهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۶:تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام - در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹۷:تا نظر از عارض گلفام او پوشیدهام - خار در چشمم اگر روی فراغت دیدهام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۷:نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم - غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۱:چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم - که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۲:زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم - دلی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۰:به یمن همت عشقت ز قید دل رستم - بتی که قبلهٔ آمال بود بشکستم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۵:نجست ناوک آهی درست از شستم - به غبغب هدفی آشنا نشد دستم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳:بی تو چون پسته طرب ساخته غمناکترم - یک دهن خنده نشانیده به خون تا کمرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳۳:چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟ - در سر افتاده چو خورشید هوای سفرم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶:درآمد تا در آغوش تمنا آن برو دوشم - لبالب همچو ماه نو شد از خورشید، آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۱:چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم - که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۲:نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم - ز آتش طلعتی روشن نشد محراب آغوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۳:به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم - نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷:بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم - بر کباب دل نمک پاشد نگه دزدیدنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۳:یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم - یک گل بی خار شد عالم زدامن چیدنم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹:فصل بهار اسیر گل و سرو و سوسنم - در دام خود کشیده چو طاؤس گلشنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۸:از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم - وز برق آه، دیده شیرست روزنم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۲:دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم - قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۳:هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم - سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۴:من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم - عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۵:نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم - که هم در مصرم و هم در جای بیت الحزن دارم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۳:خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد میکردم - به این افسون دلش را مایل بیداد میکردم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۸:نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم - ازین دولت جدا افتادگان را یاد می کردم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۴:گرنه از جوش نزاکت بر تنش سنگین بود - تار و پود پیرهن از رشتهٔ جانش کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۳:جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم - چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹:به شهربند تعلق دمی قرار ندارم - سر مصاحبت اهل این دیار ندارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵:به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم - ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲:بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم - برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۳:پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم - یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵:اسیر پیچش آن طره شکن گیرم - ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۵:درین سفر که توکل شده است راهبرم - یکی است نسبت زنار و توشه با کمرم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۷:دست هوس زنعمت دنیا کشیده ام - چون طفل غنچه خونه دل خود مکیده ام
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲:یکرنگ بیخودی شده از خود بریدهام - با وحشت آرمیدهام از بس رمیدهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۰:روی سخن ز آینهرویان ندیدهام - گاهی ز پشت آینه حرفی شنیدهام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹:ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم - نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۱:نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم - به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱:از غرور توبه غرق معصیت تا گردنم - تر شد از اشک پشیمانی همانا دامنم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۲:من که از جوش تجلی رشک نخل ایمنم - پرتو شمع است چون فانوس گرد دامنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۲:شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم - از گرستن تر نگردد دامن پیراهنم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶:افروختهٔ عشقم و پروانهٔ خویشم - مجنون تو لیلی وش و دیوانهٔ خویشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۷:بیخود ز نوای دل دیوانه خویشم - ساقی و می و مطرب و میخانه خویشم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۸:در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام - مستم از کیفیت سرشار دور افتاده ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۷:در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام - آه کز نزدیکی بسیار دورافتاده ام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۴:به او نزدیکم و از شرم خود را دور پندارم - وصالش داده دست و خویش را مهجور پندارم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۲:فزونتر گردد از زهد ریایی نخوت مردم - کدوی باده بر خود بند تا خود را نسازی گم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۲۰:بزرگان میکنند از تلخرویی سرمه در کارم - اگرچه با جواب خشک ازین کهسار خرسندم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۲۸:شراب کهنه در پیری مرا دارد جوان دایم - که دارد از مریدان این چنین پیری که من دارم؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۴۳:نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم - ز بستر چون دعا از سینههای پاک برخیزم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۵۷:نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم - نمک پرورده عشقم، زبان ناز میدانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۶۵:به عشق پاک کردم صرف عمر خود، ندانستم - که از تردامنی با غنچه همبستر شود شبنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۰۴:فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم - که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۶:درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم - که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۷:ما که دل در فکر دنیای خراب افکنده ایم - گوهر یکدانه ای را در خلاب افکنده ایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۶:عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکندهایم - خضر را در دام از موج سراب افکندهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۷:روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکندهایم - تا ز روی شاهد معنی نقاب افکندهایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵۸:ما ز روی آتشین او نقاب افکندهایم - بار اول ما بر این آتش کباب افکندهایم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹:زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم - که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۹:دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم - نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۱:سوخت تا از پرتو آن آتشین خو پیکرم - صیقل آیینهٔ خورشید شد خاکسترم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۷:شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم - مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶۸:شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم - ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵:گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم - سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۱:ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم - پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶:لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام - عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۹:ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام - همچو جوهر ریشه کرده زنگ در آیینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۰:نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام - جلوه طوطی کند زنگار در آیینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۱:صاف چون صبح است با عالم دل بیکینهام - میتوان رو دید از روشندلی در سینهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۹۳:دیده از صورتپرستی بسته بود آیینهام - نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینهام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۸:نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم - طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۷:غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم - سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶۸:نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم - اگر هم خنده گل نیستم هم گریه تاکم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲:خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم - نگاه ناز به دوش برده از هوشم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۴۹:کجاست نیستی جاودان، که بیزارم - ازان حیات که گردد به سال و ماه تمام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۶۴:همان به خاک برابر چو نور خورشیدم - اگرچه از همه آفاق بر سر آمدهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۴۰:چه نسبت است به مژگان مرا نمیدانم - که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۵۶:در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم - که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۹۱:درین ریاض من آن شبنم گرانجانم - که در خزان به شکر خواب نو بهار روم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۰۲:شود جهان لب پرخندهای، اگر مردم - کنند دست یکی در گره گشایی هم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۲۷۸:وفا و مردمی از روزگار دارم چشم - ببین ز سادهدلیها چه از که میجویم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۳:بیخطا از بس رساند زخم بر بالای زخم - تیر او انگشت زنهاری است در لبهای زخم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵۸:جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم - آخر آمد ناوک اوراست بر بالای زخم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸:گرفت عشقش ازین دست اگر گریانم - رسید چاک گریبان چو گل به دامانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۸:اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم - عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳۹:بس است روی دلی مشت استخوان مرا - ز چشم شیر فتد برق در نیستانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴۰:ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم - فتاده است تزلزل به چار ارکانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح نواب ظفرخان:اگر چه از نفس گرم برق سوزانم - صدف چو واکند آغوش، ابر نیسانم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۱:شکار جذبه توفیق شد گریبانم - دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۴:عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام - نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۹:آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشهام - بیستون کان زمرد شد زآب تیشهام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱۰:بر دل نازک گرانی میکند اندیشهام - سنگ میگردد ز ناسازی پری در شیشهام
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۵:دل را اسیر پیچش آن مو گذاشتیم - پابند حلقه حلقهٔ گیسو گذاشتیم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷۲:ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم - سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲:در چمن با درد عشقت گر دمی منزل کنم - برگ برگ غنچه ها را لخت لخت دل کنم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳:خاک راه آن سیه مستم به هنگام خرام - تا مگر سرو روانش را به خود مایل کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۵:چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم - رخنه های جسم را محکم زلخت دل کنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰۶:چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم - در زمین شور تا کی تخم خود باطل کنم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷:شدم پیر و همان مغلوب نفس غفلت آیینم - همان همچون شرر در خاره مست خواب سنگینم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸۳:قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم - غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۲:کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ - که پای سیل میآید به سنگ از خواب سنگینم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸:طاقتم طاقست یاران! یار می خواهد دلم - یار می خواهد دلم، بسیار می خواهد دلم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۹۰:عافیت زان غمزه خونخوار میخواهد دلم - آب رحم از تیغ بیزنهار میخواهد دلم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹:به هیچ کس نرسیده است سود ازین مردم - به غیر درد که بر دل فزود ازین مردم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۰۵:ز سادگی است تمنای سود ازین مردم - که شد به خاک برابر وجود ازین مردم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰:زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم - زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۴:لب خموش و زبان گزیدهای دارم - چو بوی گل نفس آرمیدهای دارم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲:تنها همین ز چشم نه گوهر فکنده ایم - یاقوت را ز دست چو اخگر فکنده ایم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵۶:ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم - در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۷:زین بیش جور با دل خونین ما مکن - با ما جفا مکن، مکن ای بیوفا مکن
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱:ساقی بیار باده و عیشم به کام کن - زین بیش خون مکن به دلم می به جام کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۰:پیش از وصال، ترک تمنای خام کن - تا گل نیامده است علاج ز کام کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۱:دل از گناه پاک چو دارالسلام کن - خاک سیاه بر سر مینا و جام کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۴:پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن - در استخوان مضایقه با این هما مکن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۸:بی جان بود قدح شب آدینه بر زمین - مالد ز تشنگی بط می سینه بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۳:ما از صفای سینه بی کینه بر زمین - مالیده ایم چهره آیینه بر زمین
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن! - ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۵:به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن - چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۴:تو و نامهربانی و به قصد ما میان بستن - من و از جان و دل، دل بر خدنگ جانستان بستن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۹۰:به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن - بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۵۴:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۲۵:زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟ - پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶:گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من - مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۳:بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من - روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۰:بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من - می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸:در دیار همتم فرش است گوهر بر زمین - افکند یاقوت را دستم چو اخگر بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۷:هر که اینجا از سرافرازان نهد سر بر زمین - خط ز خجلت کم کشد در روز محشر بر زمین
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۳:بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن - مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵۸:چشم خورشید به رخسار تو باشد روشن - نیست یک سرو به غیر از تو درین سبز چمن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۴:کی کمال مرد بدخو بر کسی گردد عیان - گشته در دیوار پشت چین پیشانی نهان
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۱ - در نعت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم):تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمان - حلقه های چشم آهو شد چو زهگیر استخوان
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع:چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان - مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان - یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان:منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان - روی در برج شرف آورد خورشید جهان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو:منت ایزد را که از لطف خدای مستعان - عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم:سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان - از وجود فایض الجود شهنشاه زمان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳:روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴:حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶:خضر نتوانست نرد عشق آسان باختن - باید اول در قمار عاشقی جان باختن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۲:چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟ - سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۳:فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن - ز اضطراب شمع من گل می کند جان باختن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷:ز پهلوی ریاضت کسب انوار سعادت کن - دلت را از گداز تن حباب بحر رحمت کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شفای شه به دعا از خدا طلب کرده:خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن - به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹:ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون - همان بود که بتی آری از حرم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۲:کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون - کبوتری است که میآید از حرم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵۳:کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون - کبوتری است که می آید از حرم بیرون
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰:کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان - شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۶:خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی - من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲:از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن - برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۹:تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن - بر تن سیمین بران شد از عرق تر پیرهن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴:در خرام آمد چو آن مشکین سلاسل بر زمین - نقش پا در اضطراب افتاد چون دل بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۸:در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین - در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۹:سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین - آیه رحمت مسلسل گشت نازل بر زمین
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶:خوبرو بسیار از کشمیر می آید برون - گل بسی زین خاک دامنگیر می آید برون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۷:پای ما تا از گل تعمیر می آید برون - جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۰:چون شمع برافروختی از باده کشیدن - گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۲:بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن - باریک نگردد لب ساغر ز مکیدن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱:چون نهد عارف به پر از خلوت دل پا برون؟ - کی به جریان می رود از خویشتن دریا برون؟
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۰:غیر را امشب کباب از اختلاط یار کن - باده بستان از کفش در کاسهٔ اغیار کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۰۷:جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون - خنده در هنگامهٔ ماتم نمیباید زدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۰:دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من - گریهها دارم چو شمع انجمن در آستین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۶:با لب او کار دندان می کند سین سخن - زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۷:شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن - چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴:به سعی در طلبش راه جستجو سر کن - می دگر ز گداز نفس به ساغر کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۷:دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن - ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳۸:ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ - درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸:بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن - خود را به آن نگار مصاحب شراب کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۲۷:دل را به آتش نفس گرم آب کن - ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۲:دل را به آتش نفس گرم آب کن - ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۳:ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن - از روی گرم خود بط می را کباب کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲:امروز چون توان به مدارا گریستن - باید چو ابر دجله و دریا گریستن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۴:چند ای دل غمین به مداران گریستن؟ - عیب است قطره قطره ز دریا گریستن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۵:شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان - کرد گل از خاک اسرار نهان، ما همچنان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸۱:مشک شد خون در وجود آهوان ما همچنان - سنگ خارا لعل شد در صلب کان ما همچنان
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶:چو گل شکفت دگر توبه اختیار مکن - بگیر ساغر و خون در دل بهار مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۴۱:ز باده توبه در ایام نوبهار مکن - به اختیار پشیمانی اختیار مکن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۳:ز باده توبه در ایام نوبهار مکن - به اختیار، پشیمانی اختیار مکن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۷:چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من - کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۴:ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من - وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۱:ساقیا رحمی بر احوال من افتاده کن - اینکه خونم می کنی در دل به جامم باده کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۳:صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن - از می چون آفتاب این سنگ را بیجاده کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲:حیف باشد واله دنیای دون پرور شدن - قطره در حبس ابد مانده است از گوهر شدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۸:چون توان قانع به پیغام از لب دلبر شدن؟ - با دهان خشک نتوان از لب کوثر شدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۹:چند سرگردان درین دریای بی لنگر شدن؟ - چون حباب از پرده ای در پرده دیگر شدن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۳:خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن - به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۳:خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن - دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸:گلستان بیبر رویی به زندان میزند پهلو - گل از هر خنده بر چاک گریبان میزند پهلو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۴:زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو - ز آب گوهره ساحل به عمان می زند پهلو
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۹:بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او - همچو کفش افتد برون رنگ حنا از پای او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۰۷:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۷۸:عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او - خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱:نیست آسان چارهٔ دیوانهٔ گیسوی او - در دهان مار باشد مهرهٔ بازوی او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۷:از نگاه گرم گردد آفتابی روی او - وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴:نه همین پیچد به خود از شوق رویت موی تو - نعل در آتش بود بر روی تو ابروی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۶:بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو - تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۷:ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو - شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۸:برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو - هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۹:نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو - بوی پیراهن گره بندد به دامن بوی تو
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸:آنکه شور صد قیامت بود با خلخال او - همچو نقش پا دلم افتاده از دنبال او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۴:دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او - ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹:ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو - اغری دویده باز نگاهم به سوی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۶:ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳۷:ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو - خورشید خانه زاد شبستان موی تو
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰:چه کنم با صف مژگان بلا پرور او - رگ جان می زند از خیره سری نشتر او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۵:هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او - چمن آرا کند از دامن گل بستر او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۰:سرونازی که منم محو رخ انور او - هاله مه شود آغوش ز سیمین بر او
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۱:در سحرخیزی به ارباب سعادت یار شو - آسمان گردآور فیض است هان بیدار شو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸۴:محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو - خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۶:در گلویم بیتو هردم آب میگردد گره - آرزوها در دل بیتاب میگردد گره
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۷۲:بی توام در دل شراب ناب می گردد گره - در زمین تشنه من آب می گردد گره
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰:بسکه در شادی و غم با خلق یک رنگ است کوه - با نوای مطرب و شیون هم آهنگ است کوه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۰:از دل سودایی ما آسمان رنگ است کوه - از هلال تیشه ما آتشین چنگ است کوه
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲:سال سال از من نمی رسی چه جای ماه ماه - داد داد از درد حرمان وز تغافل آه آه
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۳:نور عرفان در دل صافی ضمیران برده راه - مطلع خورشید زیبد در بیاض صبحگاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۶:بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه - خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۷:نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه - نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۰:چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه - می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۶:گشتم اسیر نوگل بلبل ندیده ای - از گرد راه بی خبریها رسیده ای
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۳:منظور دیده ها نه ای و نور دیده ای - در عالمی و پای ز عالم کشیده ای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۶:ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای - بازوی آهنین مرا دور دیدهای!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۷:ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای - در پردهای و پرده عالم دریدهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۱:ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای - بر آب زندگی خط باطل کشیده ای
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷:دل چیست واله نگه ترک زاده ای - از حلقه های چشم به دام اوفتاده ای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۶:در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای - مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۷:ای آن که دل به عمر سبکرو نهادهای - در رهگذار سیل میان را گشادهای
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۸:صورت حالش دگرگون شد ز گل رخسارهای - کار دارد با دل مومینم آتشپارهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵۶:ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای - از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹:دوش بر قلب دل غم زده غافل زده ای - بس شبیخون ز رخ و زلف که در دل زده ای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۸:دست اگر در کمر راهبر دل زده ای - بی تردد به میان دامن منزل زده ای
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۱:ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای - عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۹:طعمه مور شوی گرچه سلیمان شدهای - زال می گردی اگر رستم دستان شدهای
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۰:شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای - چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴:ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری - فتاد آخر ترا هم حلقهای بر گردن ای قمری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۹۶:به امید رهایی با تو حال خویش میگفتم - تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۳:ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری - بنه از سرمه طوق خامشی بر گردن ای قمری
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵:گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری - کلید قفل چشم بسته نبود غیر بیداری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۵:طاعت زهاد را میبود اگر کیفیتی - مهر میزد بر دهن خمیازهٔ محراب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۶:در سر مستی گر از زانوی من بالین کنی - بوسه در لعل شراب آلود نگذارم ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۹:خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی - میگذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۱:رَحم کُن بَر ما سیـَهبَختان، که: با آن سَرکِشی - شمع، دَر شبها، بهدست آرَد، دلِ پروانه را
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۷:سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی - بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۸۴:گرانی میکند بر خاطرش یادم، نمیدانم - که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷:مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی - چه لازم با دروغ آمیختن آلوده دامانی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۸:کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی - که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۶:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۷:دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی - بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰:عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی - که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸:ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری - وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۷:ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری - به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۱:به قصد کشتنم افراخت قد خورشید سیمایی - قیامت راست شد برخاست از جا سرو بالایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۸:که میآید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ - که میپرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۹:ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی - توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۸۴:بنه بر طاق نسیان زهد را چون شیشهٔ خالی - درین موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۹۹:مَرا، از صافیِ مَشرَب، زِ خود دانند، هر قومی - که: هر ظرفی، به رنگِ خود بَرآرد، آبِ روشن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۵:مه نو مینماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی - چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۹:به امّیدی که چون بادِ بهار از دَر دَرون آیی - چو گُل، در دستِ خود داریم، نقدِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۰:شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کُهنسالی - که در فصلِ خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۱:سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی - که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۸۲:دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی - مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۸۵:چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی - که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۹:مشو از نالهٔ افسوس غافل چون جرس، باری - اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۴۰:چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی - که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۴:تو آن هوش از کجا داری که از خود بی خبر گردی؟ - همان بهتر که خرج این جهان مختصر گردی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۱:زاهد از خشکی است کز مینا کند پهلو تهی - ساحل لب تشنه از دریا کند پهلو تهی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۷:جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی - این حبابی نیست کز دریا کند پهلو تهی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۴:چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟ - خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۰:چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟ - پیش ازان روز که بسیار مرا یاد کنی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۰:کشید شور جنونم سوی بیابانی - که نه فلک بودش گرد طرف دامانی
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۶ - در منقبت حضرت امام حسن عسکری (ع):زفیض گلشن دیدار و جوش حیرانی - نگه به دیده مرا یوسف است زندانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه عباس دوم:زهی عذار تو آیینه دار حیرانی - عرق به روی تو واله چو چشم قربانی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۱:دولت اگر ز پهلوی خست هوس کنی - اندیشهٔ شکار هما با مگس کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳۱:چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟ - در آشیانه عیش به یاد قفس کنی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۲:در تعب باشد روانت تا گرفتار تنی - آمد و رفت نفس تا هست در جان کندنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی - یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۹:برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی - با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۰:ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی - وز نسیم جلوه ات هر آتشی را دامنی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا - گزیدنی نبود پشت دست استغنا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۴۵:درین زمان که عقیم است جمله صحبتها - کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۱۶:ز دست راست ندانستمی اگر چپ را - چه گنجها به یمین و یسار داشتمی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹:زهی رخ تو نموداری از بهشت خدا - نهال قد تو برهان عالم بالا
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله:تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم را - چون شمع درین راه ز سر ساخت قدم را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶:از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را - بی چاک که دیده است گریبان قلم را؟
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۵ - در نعت امام علی ابن ابی طالب (ع):در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب - زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۹:باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب - می شود نور علی نور از فروغ ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۰:از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب - آفتابی می شود رنگش ز سیر ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب - چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۲:حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب - می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳:صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب - تا به روی دولت بیدار برخیزم ز خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۴:می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب - برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵:بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب - خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۲:عاشقین گوز یاشینه رحم ایله مز اول آفتاب - آغلاماق ایلن آپارماز اود الیندن جان کباب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در صفت گرما و مدح شاه عباس دوم:بس که شد تفسیده عالم از فروغ آفتاب - چون پر پروانه می سوزد کتان در ماهتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح نواب ظفرخان:این چنین هجران اگر دارد مرا در پیچ و تاب - زود خواهد خیمه عمرم شدن کوته طناب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵:گریه مستانه بیمِیْ میکند ما را خراب - سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶:از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب - ساقی از بیظرفی ما میکند در باده آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷:میشود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب - بیشتر گردد دعا در دامن شب مستجاب
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب:به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد - امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸:رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد - لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲:ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد - از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت امام علی نقی (ع):زجوش سبزه و گل کرده ابر فصل بهار - بساط مخمل گدوز پهن در گلزار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸۰:گشاده رویی من برد دست خصم از کار - شراب شیشه شکن در پیاله شد هموار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی:نشست گل به سریر چمن سلیمان وار - گشود چون پریان بال، ابر گوهربار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۵:کریم سایل خود را غنی کند یکبار - دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۶:یکی هزار شود داغ در دل افگار - زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه الصلواة و السلام:هزار شکر که سرمستم از شراب طهور - بری است شیشه ام از خاره و می ام از انگور
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نواب ظفرخان:زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور - ز خال تازه کن داغهای لاله طور
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام:بی خرد را نبود بهره ز ارباب هنر - قیمت رشته به بالا نرود از گوهر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۳:این نه هاله است نمایان شده از دور قمر - پیش رخسار منیر تو مه افکنده سپر
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۳ - در منقبت حضرت امام محمد تقی (ع):در برم حیرت روی تو ز بس دارد تنگ - مانده تار نگهم خشک بسان رگ سنگ
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲۵:می شود دایره خلق ز بیماری تنگ - زین سبب چشم تو پیوسته بود بر سر جنگ
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۵ - در منقبت حضرت امیر علیه السلام:راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل - از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۶ - قصیده:ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل - بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۲:از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل - می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت امام جعفر صادق (ع):ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم - گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۹ - به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم:به خاک درگه او تا جبین آرزو سودم - به گوناگون نتایج بارور شد نخل امیدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۵:زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم - جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۶:ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم - به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۷:ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم - ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱۸:بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم - ازین گلشن که چیده است این گل رعنا که من چیدم
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۰ - در منقبت حضرت امام حسین (ع):بود به نور ریاضت همیشه دل روشن - که از گداز تن است این چراغ را روغن
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - در معذرت حفظ الله خان:زهی خجسته بیانی که بال شهرت یافت - ز جنبش دو لبت گاه نطق مرغ سخن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۳۰:فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲:زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن - نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۳ - در منقبت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع):شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین - شافع محشر شه مردان امیرالمؤمنین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۱:مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین - دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمؤمنین علی (ع):ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین - مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۶ - در منقبت حضرت پیامبرصلوات الله علیه:نوبهار دردم و داغت گل سودای من - صد چو مجنونند پی گم کردهٔ صحرای من
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۷ - تجدید مطلع:بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من - همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع:ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای من - یا علی مولای من مولای من مولای من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۳:چون زند دامان وحشت بر کمر سودای من - خاک ساکن پر برون آرد ز نقش پای من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۴:بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من - سایه همچون دام می پیچد به دست و پای من
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۹ - در منقبت حضرت امام رضا (ع):نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین - فزاید آتش سودای شمع را تدهین
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع:چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین - که از سرشک دو چشمم نگشته آب نشین؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح نواب ظفرخان:زهی ز نرگس خوش سرمه آهوی مشکین - ز طاق بندی ابرو نگارخانه چین
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۲ - در منقبت حضرت امام حسن مجتبی (ع):به سینه ام نفس از جوش غم نیابد راه - چو لاله در دل خون گشته ام گره شد آه
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۷:به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه - کند درازی شب عمر شمع را کوتاه
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳:شکر لله که هجو کس گفتن - فطرت عالی مرا نه فن است
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴:هر قدر خاطرم ز کس رنجد - خامشی پیشهٔ زبان من است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۴:سفر اهل شوق در وطن است - خلوت اهل دل در انجمن است
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳:به کیش ما پس از خلوت نشین لی مع الهی - کسی حاشا که چون شاه ولایت بوالحسن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۸۶:برهمن از حضور بت، دل آسودهای دارد - نباشد دل به جا آن را که در غیب است معبودش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۴:مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد - اگر صد سال چون آیینه در آغوش من باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۵:چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟ - که خضر از العطش گویان آن چاه ذقن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۳:چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ - که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۴:چو شبنم به که فارغ از امید بال و پر باشی - به دامان نگاه آویزی و صاحب نظر باشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۰:فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی - تویی آن چشم را مردم اگر روشن گهر باشی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۰:اگر از دیدن عیب خلایق چشم میپوشی - همانا در پی کتمان عیب خویش میکوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷۵:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۴۶:ندارد حسن خط چون من غلام حلقه در گوشی - ندارد صفحه دوران چو من عاشق بناگوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۸:ز مستی دیگران را میکنی تکلیف می نوشی - به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۲:اگر چشمی به زیر افکنده باشی - چو خورشید برین تابنده باشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۶:به روی گرم اگر تابنده باشی - چراغ مردم بیننده باشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶۷:اگر دل از علایق کنده باشی - به منزل بار خود افکنده باشی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳:مقصد ظاهرپرستان است و اهل دل یکی - راه گو بسیار باشد، هست چون منزل یکی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۱:ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی - از هواداران رخسارت نسیم گل یکی
-
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۶:چو شمع بزم حسن روستایی - رود آخر به چشم از خودنمایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۱:مکن ای بی وفا ناآشنایی - در آتش سوخت گل از بی وفایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۰:محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۱:مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۱:محبت چون کند زورآزمایی - شکست آرد به قلب مومیایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۲:مرا چون نیست طالع ز آشنایی - همان بهتر که سازم با جدایی