گنجور

 
جویای تبریزی

نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را

زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را

دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم

سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را

نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت

نگین کنده از موج نزاکت لعل میکون را

خدا از چشم بد لیلی نگاهان را نگه دارد

رواجی داده اند از تیغ ابرو دین مجنون را

به رنگ غنچه اسرار درونم گل کند آخر

نهان در پرده باشد صدزبان دلهای پرخون را

اگر دردی کش پیمانهٔ مجنون شوی، دانی

کف دریای بی مغزی بود در سر فلاطون را

تو جویا با چنین رنگین خیالی چون نهان مانی

بود شهرت ز یک برجسته مصرع سرو موزون را

 
 
 
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه