نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را
زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را
دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم
سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را
نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت
نگین کنده از موج نزاکت لعل میکون را
خدا از چشم بد لیلی نگاهان را نگه دارد
رواجی داده اند از تیغ ابرو دین مجنون را
به رنگ غنچه اسرار درونم گل کند آخر
نهان در پرده باشد صدزبان دلهای پرخون را
اگر دردی کش پیمانهٔ مجنون شوی، دانی
کف دریای بی مغزی بود در سر فلاطون را
تو جویا با چنین رنگین خیالی چون نهان مانی
بود شهرت ز یک برجسته مصرع سرو موزون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و رنجهای ناشی از آن صحبت میکند. شاعر با اشاره به شور و حال مجنون، تمایل دارد که دردی مشابه را احساس کند و عمق عشق را درک کند. او به زیبایی و دلانگیزی معشوق اشاره کرده و این که عشق میتواند انسان را به اوج و حضیض برساند. همچنین، در اشعار به نشانههای عشق و تأثیرات آن بر روح و روان پرداخته شده است. شاعر با اشاراتی به فلسفه و حکمت، بر اهمیت احساسات و عواطف در زندگی تأکید میکند و به زیباییهای عشق و پیچیدگیهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر سهم من از درد سینهام چیزی بود، مجنون با اشکهایش دریای خون را از چشمش به هامون میرساند.
هوش مصنوعی: لحظهای که به باده روی میآوردم و از آن لذت میبردم، احساس میکردم که بار سنگین دانش و خرد فلسفی را که بر دوش داشتم، سبک میکنم.
هوش مصنوعی: از پس تسخیر جهان، زیبایی تو مانند نگینی درخشان است که از موج لطافت لعل میکون جدا شده است.
هوش مصنوعی: خداوند با چشم بد لیلی مراقبت کند، چرا که از زیباییهای ابرویش، دین مجنون را رواج دادهاند.
هوش مصنوعی: در نهایت، رازهای درونم مانند رنگ گل آشکار میشود. دیگر چیزی پنهان نخواهد ماند و دلهای پر از درد و عشق، صد زبان خواهند داشت تا سخن بگویند.
هوش مصنوعی: اگر دردی مانند دیوانگان عاشق را تجربه کنی، متوجه خواهی شد که اندازهٔ نادانی و بیخود بودن در برخی افراد مانند یک قطره در دریا است.
هوش مصنوعی: تو با خیالهای رنگارنگ خود، چرا پنهان بمانی؟ که درخت سرو خوشتراش و موزون، در میان شعرها و سرودها شهرتی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را
که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را
یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را
یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را
یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر
[...]
چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را
گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را
تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا
که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را
نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت
[...]
شب غم دیو باد آهم از جا برد گردون را
فرو برد اژدهای سیل اشکم ربع مسکون را
به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را
به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن
ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را
نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد
[...]
گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را
خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی
که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.