گنجور

 
جویای تبریزی

دلی که نیست حزین شادمان نمی باشد

گر اینچنین نبود آنچنان نمی باشد

ز حادثات اگر خواهی ایمنی بگریز

به کشوری که در او آسمان نمی باشد

چه مایه نفع که از نقد عمر برگیرد

کسی که در غم سود و زیان نمی باشد

به اوج قرب چسان ره بری ز استدلال

برای بام فلک نردبان نمی باشد

به قدر بودن دنیا به فکر دنیا باش

کسی همیشه در این خاکدان نمی باشد

بهشت نقدی اگر هست در جهان جویا

به جز مصاحبت دوستان نمی باشد

 
 
 
وحشی بافقی

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد

زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است

بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست

[...]

صائب تبریزی

به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد

گل شکفته درین بوستان نمی‌باشد

خروش سیل حوادث بلند می‌گوید

که خواب امن درین خاکدان نمی‌باشد

مخور ز ساده‌دلی‌ها فریب صبح نشاط

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه