چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا
رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا
مشهدم جولانگه او گر شود در زیر خاک
می دود چون ریشه از دنبال سروش دل مرا
در جوابم وا نشد هرگز لب تمکین یار
بخت آنم کو که گردد حل این مشکل مرا
طبع وحشت مشربان پیوسته کثرت دشمن است
بار خاطر می شود سنگینی محفل مرا
از تو گویم بعد از این کز خویشتن ببریده ام
از مرا گفتن پشیمانم که خواهد دل ترا
همچو شاخ نازک گل از نسیم نوبهار
جوش مستی می کند در هر طرف مایل ترا
ای زخود غافل چه در تعمیر تن جان می کنی
زندگانی صرف شد در کار آب و گل ترا
گر سراپا دست و پای سعی گردی همچو موج
دور می اندازد از پهلوی خود ساحل ترا
خاطرت را فیض بخشش بشکفاند باغ باغ
برگ عیشی نیست جویا چون کف سائل ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
حد و اندازه ندارد نالهها و آه را
چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
[...]
میرسد در سایه حسن آن بت دلخواه را
همچو خورشید فلک بر خیل خوبان سروری
گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا
درد و خنده هر دو آخر ظاهرست اینک مرا
با دل بی آرزو، بر دل گرانم یار را
آه اگر میبود در خاطر تمنایی مرا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.