کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد
به قدر طول سفر زاد راه بردارد
فریب خوردهٔ دولت قرین آفتهاست
زموج آب گهر کشتیش خطر دارد
کسیکه آن مژه گردیده تکیه گاه دلش
هزار نشتر الماس در جگر دارد
بود نهایت سیر فغان زلب تا گوش
ز دل چو ناله برآید به دل اثر دارد
خوش است بی سر و پایی ولی زخود رفتن
زحق نمی گذرم عالمی دگر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن نیایشی فلسفی دربارهٔ فراق و سفر است. شاعر به دو نکته مهم اشاره میکند: نخست، کسی که میخواهد از این نشئه (حالت روحی یا دنیوی) خارج شود باید به اندازهٔ سفر خود آمادگی داشته باشد. دوم، او به خطرات و رنجهای ناشی از این سفر میپردازد و تأکید میکند که افرادی که دلشان به چیزی یا کسی وابسته است، دچار درد و رنج زیادی خواهند شد. همچنین، او بر این باور است که در نهایت، اگرچه ممکن است انسان در زندگی دنیوی بیسر و پا باشد، اما باید به حقیقت و عالم دیگری اعتقاد داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی قصد دارد از این حالت (نشئه) بیرون برود، باید به اندازهی طول سفر خود آمادگی و انرژی جمع کند.
هوش مصنوعی: کسی که به خوشیها و نعمتهای دنیا دل خوش کند، در معرض خطرات زیادی قرار دارد و مانند جواهری که در دریا قرار دارد، ممکن است در خطر غرق شدن باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به مژههای زیبا و دلنشین دیگری تکیه کرده، در دلش دردی عمیق و زخمی سنگین دارد.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که وقتی صدای اندوهی از دل برمیخیزد و به گوش میرسد، این صدا تأثیری عمیق بر دل میگذارد. به عبارت دیگر، احساسات واقعی و عاطفی میتوانند از راه صدا منتقل شده و در قلب دیگران نفوذ کنند.
هوش مصنوعی: زیبایی در بینیازی و عدم وابستگی به جلوههاست، اما من هرگز از حقایق و اصول آزادم نمیگذرم؛ زیرا دنیای دیگری در این درک وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای دوست مرا در جهان سمر دارد
به هر دیار زمن قصه دیگر دارد
ز بوته دل رویم همی کند چون زر
ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد
ز بار انده هجران ضعیف قد تو را
[...]
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.