گنجور

 
جویای تبریزی

پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت

کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت

کاش برداشتی از خواش دنیا دل را

آنکه بر دوش هوس بار تمنا برداشت

داده رم وحشت ما کوهکن و مجنون را

این به کهسار شد و آن ره صحرا برداشت

نقش نعلین تجرد سزدش مهر منیر

آنکه پا از سر دنیا چو مسیحا برداشت

کرده آزاد شب هجر تو فیض اشکم

زور این سیل مرا سلسله از پا برداشت

ریگ صحرای نجف گرنه روان است چرا

در رهش آب حیات آبله پا برداشت

عشق جویا چو به تعمیر خرابی پرداخت

طرح ویرانی دلها ز دل ما برداشت