گنجور

 
جویای تبریزی

خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن

به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن

به مقصد می‌رساند هرکسی را لطف از راهی

مرا هم فتح بابی از در دل‌ها کرامت کن

زبان گفتگو کردی عطا، توفیق غوری ده!

چو موجم ترزبانی با ته دریا کرامت کن

جنون آب و هوای دشت وسعت مشربی خواهد

مرا از پردهٔ دل دامن صحرا کرامت کن

دلم را می‌فشارد تنگنای عالم امکان

مرا دامان دشتی در خور سودا کرامت کن

ببینم نیک و بد را تا به یک چشم اندر این محفل

به سان شمع بزمم دیدهٔ بینا کرامت کن

زبان نکته‌سنجی همچو صائب بخش جویا را

خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن