چو دست جرأتش طرح شکار شیر میریزد
گداز اشک خون ز دیدهٔ نخچیر میریزد
چنان گرد کدورت دور ازو در سینه جا دارد
که آهم بر زمین سنگینتر از زنجیر میریزد
به خاک از بس خیال صورتش با خویشتن بردم
به بام و در غبارم گردهٔ تصویر میریزد
سر و کارم به آتشپارهای افتاد کز خویش
چو از گلبرگ شبنم جوهر از شمشیر میریزد
دل افسردهام را بس که سختی پیش میآید
نفس بر لب مرا همچون دم از شمشیر میریزد
دلم جویا شکار آتشینخوییست کز بیمش
جگر خون میشود از کنج چشم شیر میریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق و درد ناشی از عشق و عشق ممنوع میپردازد. او از اشکها و غمهایش میگوید که بهواسطهی یاد معشوق به شدت بر او حاکم است. در اوج غم و اندوه، اشکهایش همچون خون از چشمانش میریزد و بار سنگینی از کدورت و افسردگی را حس میکند. خیال معشوق به قدری در ذهنش جا دارد که گویا گرد و غباری از تصویر او در اطرافش نشسته است. او به شدت تحت تأثیر این عشق قرار گرفته و احساس میکند که هر لحظه سختی و درد بیشتری بر او تحمیل میشود. دل او در جستجوی معشوقی است که شور و حرارت عشقش او را میسوزاند و این درد باعث میشود که جگرش از نگرانی در حال خونریزی باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که او جرأت و شجاعتش را برای شکار شیر به نمایش میگذارد، اشکهایش مانند خون از چشمانش فرو میریزد.
هوش مصنوعی: دل او چنان پر از کدورت و غم است که وقتی آه میکشد، این آه آنقدر سنگین و سنگین است که انگار بر زمین میافتد و احساس میشود مثل زنجیر سنگین است.
هوش مصنوعی: از شدت فکر کردن به چهرهاش، حس میکنم که به زمین افتادم و در دوراهیها غبار تصویر او بر سرم نشسته است.
هوش مصنوعی: من با شخصی مواجه شدم که مانند شعلهای گرم و سوزان است، و از خود به قدری لطافت و زیبایی دارد که همچون گلبرگی که شبنم را در خود نگهداری میریزد.
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین و نگران است، بهطوری که هر بار که با مشکلات روبهرو میشوم، احساس میکنم که نفس کشیدن برایم دشوار شده و همچون قطرههای خونی که از شمشیر میریزد، عذاب میکشم.
هوش مصنوعی: دل من به دنبال کسی است که با ویژگیهای آتشین و پرشور خود، احساساتی را در من بیدار کند. این شدت احساس باعث میشود که از ترس و هیجان، دلم به شدت بی تاب شود و اشکهای من مانند شیر از چشمانم بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر میریزد
سخن زین خامه فولاد چون زنجیر میریزد
مخور بر دل مرا تا برخوری زان چهره نوخط
که از لرزیدن من جوهر از شمشیر میریزد
چه گلها میتوان چید از دل بیطاقت عاشق
[...]
تکلم از دهانش گر ز تنگی دیر می ریزد
تبسم از لب شیرین او چون شیر می ریزد
به صورتخانه دل شوخ نقاشی که من دارم
ز کلک خویش جان در قالب تصویر می ریزد
دل فولاد را از چرب و نرمی موم می سازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.