گنجور

 
جویای تبریزی

پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما

سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما

کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود

دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما

اول گام به سر منزل مقصود رسیم

بیخودی در ره تحیق بود رهبر ما

از غلاف هوس نفس برآییم چو تیغ

تا به کی در پس این پرده بود جوهر ما

مهر، نقش قدمم همت جویا باشد

چتر شاهنشهی فقر بود بر سر ما