بپوش از دیدهٔ نامحرم شهوت عبادت را
نهان کن در نقاب ظلمت شب حسن طاعت را
هواپیما شود بر دوش آهت گر زبان و دل
ز برگ و بار آرایش دهی نخل سعادت را
شکست نفس باغ زندگانی را کند خرم
بچشم کم نبینم سنگ باران ملامت را
ز شوق ز خم شمشیرت دلم بر خاک میغلتد
سرت گردم دمی هم کارفرما شو مروت را
من و دامان صحرای نجف کاندر صف محشر
بسر از هر کف خاکم نهد دست حمایت را
دل تنگم دهد چون عرض وسعت مشربی جویا
بگنجاند بچشم مور صحرای قیامت را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شاعری پیامی از راز و عبادت را منتقل میکند. شاعر ضمن اشاره به اهمیت پوشاندن زیباییهای عبادی خود در برابر نامحرم، به عظمت و ارزش دل و زبان اشاره دارد. همچنین، او با بیان اینکه شکست نفس میتواند باغ زندگی را شاداب کند، به سختیهای زندگی و ملامتها اشاره میکند. عشق و محبت به خدا و توجه به حمایت او در روز قیامت نیز در این شعر مورد تاکید قرار میگیرد. شاعر به دنبال وسعت دل و برآورده شدن آرزوهای معنوی است و به خوبی اهمیت صبر و ایمان را در زندگی بیان میکند.
هوش مصنوعی: از چشم نامحرمان خود را بپوشان و نگذار عبادتت نمایان شود. احساس زیبای بندگی و طاعت را در پردهای از تاریکی شب پنهان کن.
هوش مصنوعی: اگر دل و زبانت را به زیبایی تزئین کنی، میتوانی به راحتی به ارتفاعات بلند برسی و به آرزوهایت دست یابی.
هوش مصنوعی: شکستن غرور آدمی باعث میشود که زندگی را به شکل زیبا و سرسبز ببینیم، هرچند که زیر بار انتقادات و سرزنشها باشیم، اما این سرزنشها را کماهمیت در نظر میگیرم.
هوش مصنوعی: از شوق و عشق به زیبایی و قدرت تو، دل من به زمین میافتد و به تپش میافتد. لطفاً لحظهای خود را هم در مقام تسلط و فرماندهی ببین و با جوانمردی برخورد کن.
هوش مصنوعی: من و دامن بیابان نجف، در روز رستاخیز، به جای هر ذره خاکی، حمایت را از دستان خود میپذیریم.
هوش مصنوعی: دل گرفتهام و وقتی از وسعت مشرب و عقیدهام صحبت میکنم، فقط میتوانم در نگاه خودم، که به کوچکی چشم یک مور است، عمق و وسعت روز قیامت را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایا روزی این خودپرستان ساز جنت را
که دوزخ جنت است آتشپرستان محبت را
ز هر کنج دل ما صد مراد مرده برخیزد
به محشر در خروش آرند چون صور قیامت را
دل و چشم من و سودای وصل او معاذالله
[...]
بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را
به چوب از آستان خویش می رانند دولت را
نمی داند کسی در عشق قدر درد و محنت را
که استمرار نعمت می کند بی قدر نعمت را
به شکر این که داری فرصتی، تعمیر دلها کن
[...]
چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را
به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را
ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا
جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را
ز کشکول گدایی فارغ است آنکس که قانع شد
[...]
نمیگوید کسی امروز چرخ بیمروت را
که تا کی میخوری چون آب، خون اهل غیرت را
صف برگشته مژگانی که من سرگشتهٔ اویم
چو مجنون برده از چشم غزالان خواب راحت را
بود هرگوشه برپا محشر داغ نمک سودی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.