گنجور

 
جویای تبریزی

چه کنم با صف مژگان بلا پرور او

رگ جان می زند از خیره سری نشتر او

هر که سوزد زحسد سینهٔ کین آور او

گل کند آتش نمرود ز خاکستر او

بر زمین چون گل مهتاب فتد نقش پی اش

بسکه غلتیده صفا در قدم گوهر او

رو به خلوتگه آیینه که از بیتابی

بی تو زنجیر زهم می گسلد جوهر او

ای خوش آن دیدهٔ حق بین که زنظارهٔ حسن

نبود در نظرش غیر پدیدآور او

ریزد از لاله به تحریک نسیمی بر خاک

بسکه سرشار می رنگ بود ساغر او

مرغ یاقوت پری دوش به خوابم آمد

که مرا پلک و مه گشته چو بال و پر او

عین دریای وصال است به هر چشم زدن

چون حباب آنکه هوای تو بود در سر او

می توان یافتن از نالهٔ قمری که مدام

آتشی هست نهان در ته خاکستر او

دل جویا نخورد زین غزل آرایی آب

منقبت سنج بود خامهٔ مدحتگر او

شاه مردان جهان آنکه زبان قلمم

زین دو مطلع شده پیوسته ثناگستر او

به دو عالم ندهم ذرهٔ خاک در او

عالم و هر چه در او جمله به گرد سر او

هر که شد تاج سرش خاک در قنبر او

بر فلک ناز کند بلکه به بالاتر او

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

روی زرینم از اندیشه سیمین بر او

چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او

روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا

نکند تازه مگر تازه گل پر بر او

به لب و بر همه با حور و پری باشم اگر

[...]

مولانا

خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او

برهد از خر تن در سفر مصدر او

خلع نعلین کند وز خود و دنیا بجهد

همچو موسی قدم صدق زند بر در او

همچو جرجیس شود کشته عشقش صد بار

[...]

صائب تبریزی

هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او

چمن آرا کند از دامن گل بستر او

چشم بد دور ز مژگان سبکدست تو باد!

که به خون دو جهان سرخ نشتر او

هر که را برق نگاه تو کند خاکستر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جیحون یزدی

گرچه عید آمده نیکوی و بنازم سر او

رفتن روزه نکوتر که خدا یاور او

چند بینیم رود زاهد و هر زهد فروش

همچو دستار زده حلقه بگرد سراو

چند یابیم چمد شیخ وگروهی بریا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جیحون یزدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه