خامه ام گاهی به او گر نامه ای انشا کند
چون زبان کودکان در سالهایش واکند
چون سحر نور سعادت از جبینش لامع است
هر که شب را روز در اندیشهٔ فردا کند
مژده یاران کز وفور ناز امشب دور نیست
چشمش استغنا اگر در کار استغنا کند
می درد از تیره روزی پردهٔ ناموس عشق
شعله در شب خویشتن را بیشتر رسوا کند
پیش من نام خدا رعناتر از شاخ گلی است
دست خونریزی چون بهر کشتنم بالا کند
آنچنان کز شعله چشم شمع محفل می پرد
مضطرب دلهای ما را عشق بی پروا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و نمادین، به بیان عشق و اشتیاق خود میپردازد. او به کودکی و سادگی احساسات اشاره میکند و همچنین بر روشنی آینده و قدرت عشق تأکید میکند. در میان سختیها و چالشهای زندگی، عشق به عنوان نیرویی قویی و بیپروا معرفی میشود که میتواند دلها را تحت تأثیر قرار دهد و بر احساسات غلبه کند. در کل، این شعر دعوتی به عشق ورزی و امید به فرداست.
هوش مصنوعی: گاهی قلم من در نوشتن نامهای به او، مانند زبان تازهزبانان، کودکانه و ساده میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در تاریکی شب به فکر فردای روشن باشد، به مانند سحر، نور خوشبختی از چهرهاش ساطع میشود.
هوش مصنوعی: شادی و بشارت به دوستان که به خاطر زیبایی و جذابیت، امشب دور نیست. اگر چشمانش در حال بینیازی است، ممکن است کارهای بینیازی هم انجام دهد.
هوش مصنوعی: روزگار سخت و بد، نه تنها پردهی حرمت عشق را میدرد، بلکه آتش درون خود را نیز در شب، بیشتر آشکار میسازد.
هوش مصنوعی: در حضور من، نام خدا زیبایی بیشتری دارد از شاخۀ گلی و دست کسی که خونریز است و میخواهد مرا بکشد.
هوش مصنوعی: چنان که شعلهی چشم شمع در جمع میرقصد، عشق نیز دلهای ما را با شجاعت و بیپروایی به تلاطم درمیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند
خویشتن را گرچه دون است، ای پسر، والا کند
هر کسی کهش خار نادانی به دل در خست نیش
گر بکوشد زود خار خویش را خرما کند
علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس
[...]
ابر آذاری چمنها را پر از حورا کند
باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند
گوهر حمرا کند از لؤلؤ بیضای خویش
گوهر حمرا کسی از لؤلؤ بیضا کند
کوه چون تبت کند چون سایه بر کوه افکند
[...]
باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند
تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند
گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند
مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند
ابر آزادی ز دریا روی در صحرا کند
[...]
قصه پر غصه بر درگاه خاتون جهان
عرضه دارم گر ز راه مکرمت اصغا کند
میکند گردون دون با من ستم بیموجبی
عدلت آخر چون روا دارد که او اینها کند
هر زمان آرد محصل نسخه ئی کابن یمین
[...]
هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند
غمزهاش صد فتنه در هر گوشهای پیدا کند
از می سودای چشمت خوش برآید جان من
سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند
پایه من بر سر بازار سودایش شدست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.