گنجور

 
 
 
جامی

لاله بین در بیستون چون غرق خون افتاده است

گویی ازکان آتشین لعلی برون افتاده است

نی غلط کردم که از سوز درون کوهکن

شعله در دامان کوه بیستون افتاده است

چون رهم از زلف مشکینت که در هر حلقه اش

[...]

صائب تبریزی

بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است

همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است

جویای تبریزی

تا تو رفتی کار صبرم با جنون افتاده است

داغ دل چون لاله در گرداب خون افتاده است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه