گنجور

 
جویای تبریزی

گر بخرامد، نسیم خلد برین است

چون بنشیند، بهشت روی زمین است

ناز تو رنگینی جمال تو افزود

شهپر طاووس حسن، چین جبین است

مست نگاهم، تبسمی مزه ام بس

لعل تو از خنده پستهٔ نمکین است

از چه نگردم به گرد دشت چو مجنون

لیلی چشم سیهت خانه نشین است

دیدهٔ بد دور از رخی که ز عکسش

آینه رشک نگارخانهٔ چین است

برد ز جویا توان و صبر به یغما

نرگسش مستش که رهزن دل و دین است

 
 
 
قطران تبریزی

کاخ ملک خوبتر ز خلد برین است

با همه دیدارهای خوب قرین است

پیکر او آفت بضاعت روم است

صورت او کاهش صناعت چین است

گوئی خاک اندر او بزر نهفته است

[...]

انوری

ملک مصونست و حصن ملک حصین است

منت وافر خدای را که چنین است

شعلهٔ باسست هرچه عرصهٔ ملکست

سایهٔ عدلست هرچه ساحت دین است

خنجر تشویش با نیام به صلح است

[...]

ظهیر فاریابی

آنک به حق داور زمان وزمین است

خسرو پیروز بخت نصرة دین است

حامی اسلام بیشکین که چو گردون

مرکب دوران او همیشه بزین است

آنکه در اطراف ملکش از در طاعت

[...]

سعدی

بخت جوان دارد آن که با تو قرین است

پیر نگردد که در بهشت برین است

دیگر از آن جانبم نماز نباشد

گر تو اشارت کنی که قبله چنین است

آینه‌ای پیش آفتاب نهادست

[...]

کمال خجندی

در صف دلها غم تو صدرنشین است

مرتبه ناله از تو برتر ازین است

بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین

داعیه این است هر کرا دل و دین است

کس نشود سیر گفته ای ز وصالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه