جنس آسایش متاع کشور بیگانگی است
گر فراغت هست با بال و پر بیگانگی است
هر که راه آشنایی را زهر سوبسته است
اختلاط خلق با او از در بیگانگی است
تن به جان بهر بریدن آشنایی می کند
این صدف گنجینه دار گوهر بیگانگی است
اطلس در خون طپیدن بالش آمیزش است
مخمل خواب فراغت بستر بیگانگی است
جام صاف وحشت از در کدورتها بریست
لالهٔ بی داغ در بوم و بر بیگانگی است
آشنای مردم دنیا گرفتار خود است
راه بیرون آمدن از خود در بیگانگی است
از دکان آشنایی جنس آسایش مجوی
این گهر جویا متاع بندر بیگانگی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
راحت کونین در زیر سر بیگانگی است
هست اگر دارالامانی کشور بیگانگی است
از ریاض آشنایی خاطر خرم مجوی
این گل بی خار در بوم و بر بیگانگی است
آشنایی هر نفس دارد خمار تازه ای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.