گنجور

 
جویای تبریزی

از ترک آرزو بفزاید کمال ما

چون موج پرفشاندن دستی ست بال ما

عاشق فریب نیست بت خردسال ما

چون بار دل کشد صنم نونهال ما

از خویش رفتگان ره جستجوی دوست

پِی را رسانده اند به راهِ خیالِ ما

از سر به توبه، گرمی شوق می ام نرفت

نشکست این تب از عرق انفعال ما

عمریست بوسه ای ز تو می خواهم و هنوز

بال طپش زند ز لب ما سوال ما

در دام، صید از طپش افزون فتد به بند

شد زیرچرخ، بال و پر ما، و بال ما

کام دلم بر آر به یک بوسه زان دو لب

پیش تو ممکن است خیال محال ما

جان جهانیان همه پهلو به تن زند

جویا ز بسکه گشته مکدر زلال ما

 
 
 
فضولی

ای بسته دانش تو زبان سوآل ما

ناکرده شرح پیش تو معلوم مآل ما

شام و سحر تصور آثار صنع تست

نقش نگار خانه خواب و خیال ما

درک حقیقت تو محالست بر خیال

[...]

صائب تبریزی

در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما

چون گردباد ریشه ندارد نهال ما

ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب

نقصی نمی رسد به کمال از زوال ما

در حفظ آبرو ز حبابیم تشنه تر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

بالید از رخ تو دل پر ملال ما

از آفتاب به در شد آخر هلال ما

ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم

چون شمع آب میخورد از خود نهال ما

بر چهره شکسته ما، رنگ تهمت است

[...]

قصاب کاشانی

ساقی بیا که باز خراب است حال ما

پیش آر باده ای صنم بی‌زوال ما

جامی بده که دست نشاطی بهم زنیم

شد خشک در قفس همه اعضا و بال ما

ما در غم تو روز شب ای بی‌وفا و تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه