بسکه شد لبریز مهر مصطفی اعضای من
همچو گلبن غرق گل گردید سرتا پای من
ای بهارستان دین از سجدهٔ درگاه تست
هشت جنت داغدار رشک هفت اعضای من
یاد خاک مرقدت تا سجده گاه دل شده
هست نور جبههٔ صبح از شب یلدای من
گرد راهت توتیای چشم اهل بینش است
نقش نعلین تو باشد دیدهٔ بینای من
گر خیالم جانب یثرب برد از راه شوق
محمل گل می شود مانند بو ماوای من
می تراود خون دل صد رنگ دور از مرقدت
از قدمگاه تو یعنی دیدهٔ بینای من
پرده لطف تو می پوشد گنه را روز حشر
مهر تو باشد نقاب روی عصیان های من
از بهار فیض نعتت گشته یا خیرالبشر
عندلیب منقبت گو طبع مدحت زای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و ارادت عمیق شاعر به پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، میپردازد. شاعر بیان میکند که قلب او از محبت پیامبر لبریز شده و وجودش مانند گلی در بهار، درخشنده و شکوفا است. او به سجده و عبادت در درگاه پیامبر اشاره میکند و احساس میکند که یاد او باعث نورانی شدن چهرهاش شده است. شاعر همچنین به حضور و نور پیامبر در زندگیاش و تأثیر مثبت آن بر روی گناهانش اشاره میکند و ابراز میدارد که محبت او مانند نقابی بر روی خطاهایش است. در نهایت، شاعر با شعر خود به تسبیح و مدح پیامبر میپردازد و از او به عنوان بهترین انسان یاد میکند.
هوش مصنوعی: مهر و محبت پیامبر آنقدر در وجودم زیاد شده که تمام وجودم مانند گلی پر از شکوفه شده است.
هوش مصنوعی: ای بهارستان دین، تو به خاطر سجدههایی که در درگاه خدا کردهای، هستی! هشت بهشت هم به خاطر حسادت به تو در غم و اندوه هستند، زیرا من با تمام وجود به تو پایبندم و به تو توجه دارم.
هوش مصنوعی: یاد خاک حرم تو دل را به سجده واداشته است و نور صورت صبح به خاطر شب یلدای من تابیده است.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، دیدگان اهل شناخت مانند داروی چشمی است و نقش کفش تو در آن، چشم بینای من را شکل میدهد.
هوش مصنوعی: اگر خیال من به سوی یثرب برود، از شوق و عشق، محمل و بار من به مانند بوی گل خواهد شد و جایی برای من خواهد یافت.
هوش مصنوعی: خون دل با رنگهای مختلف از دوری تو به زمین میریزد، و این نشان میدهد که حضور تو در فکر و دیدهٔ من چقدر تاثیر دارد.
هوش مصنوعی: لطف تو گناه را در روز قیامت میپوشاند و محبت تو به عنوان مانعی، بر روی نافرمانیها و اشتباهات من قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: بهار به خاطر زیباییات سرشار از نعمت است، ای بهترین بشر. پرندهای که در وصف تو میخواند، شعر من را الهام میبخشد و طبیعت برای ستایش تو به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.