ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد
به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم
به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم
شدم یک قطرهٔ خون و چو اشک از دیده پاشیدم
به ذوق شاهد یادت که حسنش باد روز افزون
درون خلوت دل چون نفس خود را بدزدیدم
شراب وصل در کام دلم کی چاشنی بخشد
ز بس با شاهد یاد تو عمری شوق ورزیدم
نبود از عاشق و معشوق نامی در جهان پیدا
که من خون بودم و از چشم حسرت می تراویدم
چرا بر خود نبالم زین شرف کامشب چو ماه نو
سراپا لب شدم از شوق و رخسار تو بوسیدم
سراپایم چنان لبریز صهبای خیالش شد
که از هر قطره خون خود پریزادی تراشیدم
زمین باشد کفن از لجهٔ آزادی طبعم
فلک مشت غباری بر هوا از دشت تجریدم
به دامان نگاه آویختم خونین دل خود را
به این نیرنگ در چشم یقینش جلوه گردیدم
به فکر رنگ و بویی دسته بستم لاله و ریحان
به یاد زلف و رویی در گل و سنبل بغلطیدم
من و توصیف رنگ و بو برآشفتم ز فکر خود
من و تعریف زلف و رو ز طبع خویش رنجیدم
شهی را چون نباشم منقبت گو کز نم لطفش
به فرق عرش باشد سایه گستر نخل امیدم
امام دین و دنیا جعفر صادق که تا نامش
براندم بر زبان خود را برون زین خاکدان دیدم
نگویی همچو عیسی چار گامی بر فلک رفتم
که گلهای عرب از روضهٔ عرش برین چیدم
چو دیدم گوش برآواز مدح او ملائک را
در آن گلزار پر فیض این رباعی را سراییدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تجربه عمیق عشق و زیبایی معشوق خود پرداخته و از احساسات شدید و درونی خود سخن میگوید. او اظهار میکند که وقتی به زیبایی معشوق خود مینگرد، تمام وجودش را تحت تاثیر قرار میدهد و همچون شمع ذوب میشود. او از غم و انتظار برای دیدار معشوق سخن میگوید و به یاد او شبها در اندیشهاش میپیچد.
شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ نامی از عاشق و معشوق در جهان نیست که او خود را با اشک و خون رنجهایش آمیخته نباشد. او از شوق و عشق خود مینالد و بیان میکند که چگونه عشق معشوقش او را به اوج میبرد و او خود را در عالم خیال غرق میکند.
در نهایت، شاعر به مدح امام جعفر صادق پرداخته و بر اهمیت و جایگاه او در دین و دنیا تأکید میکند و با بیتی زیبا به نقش پر فیض او اشاره میکند. شعر شامل تصاویری از زیبایی، عشق و معنویت است که به زیبایی و عمق احساسات عاشقانه میپردازد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که زیبایی تو را دیدم، خودم را نشناختم. چشمهایم را به سوی تو گشودم و مانند شمع، ذوب شدم.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان گرفته میشود و من آهی میکشم، صدای ناله زنجیری به گوش میرسد. در شبها، به یاد لَخلَخ موهایی که به دور خود پیچیدهام، برمیخیزم.
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی و ناراحتی از انتظار او، آنقدر غم و رنج کشیدم که به اندازه یک قطره خون شدم و مانند اشکی که از چشم میریزد، حسرت و غصهام را به بیرون ریختم.
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی چهرهات، که روز به روز بر زیباییاش افزوده میشود، در دل خلوت خود مانند نفس خودم به آرامی به تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: شراب وصل، که اشاره به نزدیکی و اتحاد دوست دارد، نمیتواند طعمی به دل من ببخشد؛ زیرا به اندازهای که به یاد تو بودهام و در آرزوی تو بودهام، هیچ چیز دیگری نمیتواند آن حس را برایم ایجاد کند.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ نشانی از عشق و دلباختگی نبود، من همچون خون بودم که از چشم حسرت به بیرون میچکیدم.
هوش مصنوعی: چرا از این افتخار که امشب مانند ماه نو هستم، خوشحال نباشم؟ تمام وجودم را از شوق جمع کردهام و به خاطر چهرهات، گونههایم را بوسیدم.
هوش مصنوعی: تمام وجودم به قدری پر از نشئه و سرمستی ناشی از خیال او شده که از هر قطره خونم توانستهام یک پری زیبا بسازم.
هوش مصنوعی: زمین، بهعنوان پوشش من است و از عمق وجودم، آزادی را حس میکنم؛ حالا آسمان تنها یک تکه غبار در فضاست که از وسعت تنهایی و آزادگیام برخاسته است.
هوش مصنوعی: من با دل شکسته و غمگینم به نگاه او پناه بردم و در این بازی فریب، در برابر چشمان مطمئنش خود را نشان دادم.
هوش مصنوعی: در دل به یاد زیباییهای رنگارنگ و خوشعطر گلها مشغول شدم، در حالی که به یاد زلف و چهرهی محبوبم به گل و گیاه فکر کردم و در آن غوطهور شدم.
هوش مصنوعی: من از تفکر درباره خودم و توصیف رنگ و عطر به خوبی نمیتوانستم آرامش داشته باشم و از بیان زیباییها و پیچش مو و چهره، احساس ناراحتی کردم.
هوش مصنوعی: اگر من در حضور پادشاهی نباشم، به او ویژگیهایش را نگو، زیرا که سایه لطف او بر سر عرش آسمان همانند سایه نخل امید من گسترده است.
هوش مصنوعی: امام جعفر صادق، پیشوای دین و دنیا، به قدری بزرگ و با عظمت است که وقتی نام او را بر روی زبان میآورم، خود را فراتر از این دنیای مادی میبینم.
هوش مصنوعی: نگو که مانند عیسی، چهار قدم به آسمان برداشتهام و از باغ بهشت، گلهای عربی را چیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که فرشتگان در آن باغ با برکت به ستایش او گوش فرا دادهاند، این رباعی را سرودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده
بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیدهست
[...]
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم
گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم
دلم زان آفت جان بود فارغوز بلا ایمن
[...]
بمیزان نظر حسن تو را با ماه سنجیدم
میان این و آن فرق از زمین تا آسمان دیدم
زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری
که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم
ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم
[...]
ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم
ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم
بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی
چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم
فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.