ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو
اغری دویده باز نگاهم به سوی تو
چشمی سیاه کرده همانا به روی تو
هر حلقه ای که گشته نمایان ز موی تو
دور می اش ز حلقهٔ ماتم دهد نشان
بزمی که نقل او بود گفتگوی تو
افتد به شیشهٔ خانه افلاک رخنه ها
بالد هوا به خویشتن از بس ز بوی تو
زایل نگشت رنگ خجالت ز چهره اش
شرمنده گشته است گل از بس ز روی تو
بی تو نه ایم نیم نفس گرچه عمرهاست
از خویش رفته یم پی جستجوی تو
بی شک به رنگ آینه صاف است باطنش
هر کس که او نگفته خوش آمد به روی تو
زین بحر قانع ار شده باشی به قطره ای
جویا بجا بود چو گهر آبروی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت شخصی محبوب میپردازد. او از تأثیر عمیق و شگرف عشق بر زندگیاش سخن میگوید و به احساساتش در برابر این محبوب اشاره میکند. شاعر با استفاده از تشبیهات و تصاویر زیبا، از جذابیت چهره و خصوصیاتی چون موی محبوب و نگاهش صحبت میکند و به نوعی ازجاذبه و اثر وجودی او بر دیگران میگوید. در نهایت، احساس تنهایی و جستجوی مداوم برای یافتن این محبوب نیز در شعر به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: ای شوخ و بازیگوش، تو که از ظلم و ستم خود باعث فرار پرندهها شدهای، هنوز هم نگاهی به تو دارم.
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه زیباییات همچون حلقههایی است که از موهای تو نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر میگساری از حلقهٔ گرامیداشت و یادبود دور شود، نشانی از جشنی به دست میآید که گفتگو و صحبت تو دربارهٔ آن است.
هوش مصنوعی: بادها به فضای خانهی آسمان رخنه میکنند و از شدت بوی تو، به خود میبالند.
هوش مصنوعی: چهرهاش از روی تو خجالتزده و شرمنده شده است، به طوری که رنگ گل نیز به خاطر این موضوع، زایل شده و دیگر زیبایی خود را ندارد.
هوش مصنوعی: بدون تو، من حتی یک لحظه هم نمیتوانم نفس بکشم، هرچند که سالهاست از خودم دور شدهام و در جستجوی تو هستم.
هوش مصنوعی: بدون شک باطن هر فردی مانند رنگ آینه، شفاف و روشن است. هر کسی که به تو نگفته که خوشحال است یا به تو خوش آمد نمیگوید، نشاندهندهی واقعیات درونی او است.
هوش مصنوعی: اگر از این دریا راضی باشی به یک قطره، این قطره برای تو به اندازه یک گوهر ارزشمند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
[...]
جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
چون مشک در حجاب شدی در میان جان
[...]
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
[...]
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.