گنجور

 
جویای تبریزی

از صفای خاطر ما هیچکس آگاه نیست

عکس را در خلوت آیینهٔ ما راه نیست

فارغ از قید عبادت نیست در عالم دلی

این نگین را نقش شیر از بندهٔ درگاه نیست

قامت خم بسته از حرص آنکه از طول امل

رشتهٔ قلاب صید مطلبش کوتاه نیست

داغ خواری لازم روی طلب افتاده است

دعوی ما را دلیل روشنی چون ماه نیست

هر طرف رو می کنی جویا به مقصد می رسی

در ره از خویش رفتن هیچکس گمراه نیست