گنجور

 
جویای تبریزی

در توبه کوش، توبه حصار سلامت است

سیلاب خرمن گنه اشک ندامت است

از شب توان گرفت مکافات روز را

روزی که نیست شب ز پی او قیامت است

صبر گرانرکاب دهد نفس را شکست

نصرت همیشه در قدم استقامت است

سرو سهی است سایهٔ بالای او، ولی

بر خاک ره فتادهٔ آن سرو قامت است

از سرزنش زیاده شود غفلت عوام

بالین خواب خلق ز سنگ ملامت است

بی رخصت رقیب به وصلش نمی رسم

چون دیدن بهشت که بعد از قیامت است

جویا ز جور نفس اگر خواهی ایمنی

از خود بپوش چشم که حصن سلامت است