داغ تو بود لاله صفت زیب تن ما
چون غنچه بود زخم تو جزو بدن ما
دور از گل رخسار تو مانند شکوفه
از پنبهٔ داغ است به تن پیرهن ما
ما بلبل پر سوختهٔ گلشن عشقیم
نشکفت گلی غیر جنون از چمن ما
ای مرده دلان یک نفس از ما نگریزید
بوی دم عیسی شنوید از سخن ما
خو کردهٔ آغوش نزاکت منشانیم
از پرتو مهتاب سزد پیرهن ما
داریم ز بس حسرت دیدار چو جویا
هم مجلس تصویر بود انجمن ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن صحبت میکند. شاعر از زخمها و غمهایی که بر دل دارد، سخن میگوید و خواستههای دلbroken خود را بیان میکند. او خود را به بلبل سوختهای تشبیه میکند که در عشق گرفتار شده و زخمهایش به بخشی از وجودش تبدیل شده است. همچنین اشاره میکند که با وجود دوری از محبوبش، هنوز هم در تلاش است تا زیباییهای او را در خاطراتش زنده نگه دارد. در نهایت، شاعر از دیگران میخواهد که درک کنند عواطف او چگونه یی به اوج درد و حسرت رسیده و از آنها میخواهد که لحظهای به او توجه کنند.
هوش مصنوعی: درد و اثر تو بر ما مانند زخم لالهای زیباست، همانطور که غنچهای آسیبدیده، نشاندهنده زخم تو بر وجود ماست.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبا و نورانی تو برای ما مانند شکوفهای است که از پنبهٔ داغ دور مانده است، به طوری که نبود تو همواره احساس میشود و بر تن رابطهٔ ما سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: ما بلبلانی هستیم که در باغ عشق دچار سوختگی شدهایم و هیچ گلی جز جنون از باغ ما نمیتواند بشکفد.
هوش مصنوعی: ای کسانی که قلبتان مرده است، یک لحظه از ما دور نشوید. صدای زندگیبخش عیسی را از سخنان ما بشنوید.
هوش مصنوعی: ما عادت کردهایم که در آغوش لطافت و نازکی شما قرار بگیریم، این از زیبایی و روشنایی مهتاب است که باعث میشود لباس ما چنین زیبا و دلربا به نظر برسد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر حسرت دیدار، مانند کسی که در پی یافتن چیزی است، در جمع دوستان به تصویر همدیگر دل خوش کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما
محتاج به شمع مه و خورشید نباشد
چون سینه روشن گهران انجمن ما
از صحبت ما فیض توان برد به دامن
[...]
نبود صفت لعل تو، حد سخن ما
این لقمه فزونست بسی از دهن ما
از خون دلم خورده مگر آب، که دایم
خیزد عوض سبزه غبار از چمن ما
شد وقت گذشت از همه، دندان اجل کو؟
[...]
از خار جفای بت پیمان شکن ما
یک سینهٔ چاک است چو گل، پیرهن ما
در هجر تو، هر پارهٔ دل محشر داغی ست
یک غنچهٔ نشکفته ندارد چمن ما
گویا لب لعل تو دمیده ست فسونی
[...]
در بزم چمان آمده سرو چمن ما
امشب همه رشک چمن است انجمن ما
ماه است که در بزم برافروخته طلعت،
یا شمع رخ مهوش سیمین بدن ما؟
خوب است که در بزم من آید به تماشا،
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.