گنجور

 
جویای تبریزی

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش

صدای شیر به گشو آید از نی تیرش

به صد زبان خموشی جواب ناله دهد

چو بوی غنچه نهان در لب است تقریرش

صفای غبغبش از ماه، گوی خوبی برد

مگر ز آب گهر کرده اند تخمیرش

بسوخت گرمی خونم چو آه تیرش را

ز سخت جانی من اره گشت شمشیرش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode