گنجور

 
جویای تبریزی

نماید جلوهٔ عکسش ز بس بیتاب دریا را

بلرزد عضو عضو از قطره چون سیماب دریا را

رسد فیض دگر زاهل نظر کامل عیاران را

فلک سان محشر کوکب کند مهتاب دریا را

غبار آلوده سازد صحبت دیوانگان دل را

مکدر می کند آمیزش سیلاب دریا را

صفای حسن ظاهر پاک گوهر را دهد زینت

بود شور دگر در جلوهٔ مهتاب دریا را