سبزه خط تو راه دل آگاه زده است
این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است
راهزن نیست در آن دشت که من سیارم
تا برون رفتهام از راه، مرا راه زده است
دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن
گل شبنم زده را ره به گریبانش نیست
گر چنین افسون غفلت پنبه در گوشم نهد
کاسه سر را خطر از خواب سنگین من است
(داغ دارد بلبلان را شعله آواز من
شاخ گل در خون ز مصرعهای رنگین من است)
(گرچه مرجان پنجه با دریای خونین میزند
کی حریف پنجه دریای خونین من است)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به توصیف عشق و احساسات عمیق خود میپردازد. او از سبزه و خطی سخن میگوید که در مسیر دلش ایجاد شده و او را به راهی جدید هدایت کرده است. این عشق او را به سفر در دشتها برده، جایی که تنها احساس گمشدگی میکند. شاعر به طور خاص به پاکی و بیگناهی در عشق اشاره میکند و میگوید که آنچه او را به خود جلب میکند، زیبایی بدون آلودگی است. او همچنین از غفلت و خواب سنگین یاد میکند که مانع از درک واقعیات میشود و در نهایت، با اشاره به بلبلان و رنگینکمان کلامش، نشان میدهد که عشق و شعرش از عمق احساسات و زیباییهای زندگی نشأت میگیرد، ولی بر این نکته تأکید میکند که این احساسات در برابر چالشها و مشکلات زندگی آسیبپذیرند.
هوش مصنوعی: سبزهای که نشانگر خط توست، دل مرا آگاه کرده است. نمیدانم این چه نوع راهی است که مرا گمراه کرده است.
هوش مصنوعی: در آن دشت که من سفر میکنم، هیچ دزدی وجود ندارد، اما با این حال، به دلیل انحراف از مسیر اصلی، خودم به بیراهه رفتهام.
هوش مصنوعی: برای اینکه با زیبایی و جذابیت یک گل شبنمزده تماس برقرار کنیم، باید از پاکی و بیآلایشی دامن خود مطمئن شویم؛ زیرا اگر این شرط رعایت نشود، نمیتوان به راحتی به آن نزدیک شد.
هوش مصنوعی: اگر این جادو و غفلت در گوشم پنبه بگذارد، خطر خواب عمیقم به سرم میزند.
هوش مصنوعی: بلبلها از صدای من به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهاند و شاخهای گل به خاطر شعرهای زیبا و رنگین من، غرق در حسرت و درد هستند.
هوش مصنوعی: اگرچه مرجان با قدرت و شجاعت در مقابل دریای خونین میجنگد، اما هیچکس قادر نیست با قدرت و شدت دریای خونین من رقابت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.