بی تو دل در خوردن غم مرغ آتشخوار بود
در گلو ما را نفس چون ناله در منقار بود
پی به خود نابرده در تن پروری عمرت گذشت
بود اگر گنجی نهان در زیر این دیوار بود
موجهٔ دریای رحمت در نظر آمد مرا
جنبش هر لب که در تکرار استغفار بود
توبه اش مقبول حق بی ذکر استغفار شد
هر کرا شرم گنه مهر لب اظهار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از دوری محبوبش غمگین است و دلش پر از درد و آتش است. او بیان میکند که نفسش مثل نالهای در گلو مانده و عمرش را بیهدف سپری کرده است. شاعر به این نکته اشاره دارد که اگر گنجی درونش بود، آن را در زیر دیوارها پنهان کرده است. همچنین او به رحمت الهی اشاره میکند و میگوید که هر بار که تکرار طلب بخشش میکند، دریایی از رحمت در نظرش میآید. در نهایت، او به پیروی از احساس شرم از گناه و توبهاش اشاره میکند و میگوید که توبه حقیقی نیازی به ذکر استغفار ندارد.
هوش مصنوعی: دل من در غم تو مثل مرغی است که در آتش میسوزد و نمیتواند راحتی پیدا کند. نفس کشیدن برای من مانند نالهای است که در گلویم گیر کرده است.
هوش مصنوعی: اگر بدون آگاهی و تلاش به پرورش خود بپردازی، عمرت صرف خواهد شد. مانند گنجی که در زیر دیواری پنهان است، اما تو از وجود آن بیخبری.
هوش مصنوعی: در نگاه من، حرکت هر لب که به استغفار مشغول است، نشان دهندهی وسعت و عمق دریای رحمت الهی است.
هوش مصنوعی: هر کس که به دلیل شرم از گناه، بدون ذکر و به زبان آوردن استغفار، دلی خالص به سوی خدا داشته باشد، توبهاش مورد قبول واقع میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان
آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم
[...]
دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت
[...]
دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
[...]
دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت
ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی
[...]
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.