گنجور

 
جویای تبریزی

بی تو دل در خوردن غم مرغ آتشخوار بود

در گلو ما را نفس چون ناله در منقار بود

پی به خود نابرده در تن پروری عمرت گذشت

بود اگر گنجی نهان در زیر این دیوار بود

موجهٔ دریای رحمت در نظر آمد مرا

جنبش هر لب که در تکرار استغفار بود

توبه اش مقبول حق بی ذکر استغفار شد

هر کرا شرم گنه مهر لب اظهار بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode