گنجور

 
جویای تبریزی

منظور دیده ها نه ای و نور دیده ای

در عالمی و پای ز عالم کشیده ای

در هر طرف که می نگرم جلوه گر تویی

بر روی گل به کسوت رنگ آرمیده ای

ای نفس قطع راه فنا یک نفس شود

هنگامه ای به هستی مرهوم چیده ای

از شوخی تو برق شرروار می رمد

ای شعله خوی من تو هنوز آرمیده ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode