یاد ایامی که جوش گل دلم را شاد داشت
با هزاران بود افغانی که صد فریاد داشت
مشق بیتابی رسانیدم ز فیض اضطراب
دل تپیدنها خواص سیلی استاد داشت
صورت او بسکه شب بر پرده های دل نگاشت
چشم از مژگان تو گویی خامهٔ بهزاد داشت
زخمهای سینه اش منت کش مرهم نشد
هر که همچون لاله بر دل داغ مادرزاد داشت
همچو موسیقار هر شب تا سحر جویا زغم
استخوان پهلوم یک یک جدا فریاد داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، احساساتی عمیق از عشق و اندوه را به تصویر میکشد. شاعر به یاد روزهایی میافتد که دلش شاد بوده و با وجود تمام مشکلات، عشق و زیبایی را تجربه کرده است. او با اضطراب و بیتابی به فکر معشوق میافتد و اشعارش به اوج میرسد. تصویر صورت معشوق در ذهن او به قدری واضح و زیباست که مانند نقشی بر دلش حک شده. همچنین، زخمهای درونش ذکر شده است که همچنان درمان نشده باقی ماندهاند. شاعر همچون یک موسیقیدان، در شبها به دلتنگی و غم خود میاندیشد و این درد او را به فریاد وامیدارد. در کل، شعر تصویری زنده از عشق، درد و تلاش برای فراموشی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که شادی و شوق دل من به اوج خود رسیده بود و در کنار آن، مشکلات و چالشهای زیادی وجود داشت که همگی فریاد میزدند.
هوش مصنوعی: من از شدت بیتابی و اضطراب، شعری نوشتم که مانند سیلی پرانرژی و استادانه بود. دل من به خاطر این احساسات، به تپش افتاده بود.
هوش مصنوعی: چهره او به قدری زیباست که شب را بر دلهای ما نقش میزند، و گویی چشمان تو با قلمی هنرمندانه همچون بهزاد، زیباییها را ترسیم میکنند.
هوش مصنوعی: زخمهای سینهاش التیام نیافتند، چرا که هر کسی که همچون گل لاله در دلش داغی مادری به دنیا آمده داشت، نمیتوانست به او کمک کند.
هوش مصنوعی: مانند یک موسیقیدان که تا صبح هر شب در جستجوی غم خود است، در دل اندوهش فریاد میزد و درد و رنجش را یکییکی از جانش جدا میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود
هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت
تخم اشکی از برای دیده ما واگذار
[...]
زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت
بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت
بعد ایامی که درهای اجابت باز شد
آه در دل همچو جوهر ریشه در فولاد داشت
سازگاری چرخ را با من نبود از راه لطف
[...]
حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
جانکنیها، ریشهای در تیشهٔ فرهاد داشت
دل بهکلفت سخت مجبوراست از قسمت مپرس
آه از آن آیینهکز جوش نفس امداد داشت
بیتو در ظلمت سرای جسمکی بودی فروغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.