گنجور

 
جویای تبریزی

آبی ز دانهٔ عنب ای دل چشیدنی است

غافل مشو که این سر پستان مکیدنی است

یک صبحدم چو پنجهٔ خورشید جلوه کن

پیراهن تحمل عاشق دریدنی است

از آبیاری مژه ام چون گل چراغ

بالیده است بسکه گل داغ چیدنی است

بگذر ز خواهش دل و محمود وقت باش

زلف ایاز طول املها بریدنی است

باشد هلاک یک شبه منظور خاص و عام

حسنی که ماه ماه کند جلوه دیدنی است

از پهلوی دل است تنم محشر بلا

این قطره خون ز پنجهٔ مژگان چکیدنی است

از ضعف قوتی طلب از عجز همتی

جویا کمان ناز نکویان کشیدنی است

 
 
 
صائب تبریزی

رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است

حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور

هر چند روی مردم عالم ندیدنی است

ز ابنای روزگار، تغافل غنیمت است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است

دامن بود گلی که ازین خار چیدنی است

پوشیدنیست چشم ز هر کار این جهان

الا تهیه سفر خود که دیدنی است

شاخ قدت خمیده ز بار شکستگی

[...]

سعیدا

تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است

این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است

اندیشه مند کام مکن عقل خویش را

ز این شیر خام طفل خرد را بریدنی است

بر غیر او چرا نکشی خط نیستی؟

[...]

شاطر عباس صبوحی

تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد

بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است

چشمت نظر ز لُطف به عاشق نمی‌کند

چون آهوی ختائی کارش رمیدنی است

از مشربت زلال لبست کام دل برآر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه