گنجور

 
جویای تبریزی

اگر چشمی به زیر افکنده باشی

چو خورشید برین تابنده باشی

کم از مهر سلیمانی نباشد

اگر دل را ز دنیا کنده باشی

به کیش ما به از صدساله شاهی است

اگر یک دم توانی بنده باشی

شکست قیمتت در خود فروشی است

مگو از خویش تا ارزنده باشی

ز گلگلشت بهشت افتاده‌ای دور

ز سوء خلق اگر آکنده باشی

ترا بس سرخ‌رویی رنگ خجلت

گر از کردار خود شرمنده باشی

اگر خود را نبینی مردمک‌وار

به چشم مردمان زیبنده باشی

نجوید تا کسی جویا نیابد

اگر جوینده‌ای یابنده باشی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode