گنجور

 
جویای تبریزی

اگر چشمی به زیر افکنده باشی

چو خورشید برین تابنده باشی

کم از مهر سلیمانی نباشد

اگر دل را ز دنیا کنده باشی

به کیش ما به از صدساله شاهی است

اگر یک دم توانی بنده باشی

شکست قیمتت در خود فروشی است

مگو از خویش تا ارزنده باشی

ز گلگلشت بهشت افتاده‌ای دور

ز سوء خلق اگر آکنده باشی

ترا بس سرخ‌رویی رنگ خجلت

گر از کردار خود شرمنده باشی

اگر خود را نبینی مردمک‌وار

به چشم مردمان زیبنده باشی

نجوید تا کسی جویا نیابد

اگر جوینده‌ای یابنده باشی

 
 
 
نظامی

نظامی هان و هان تا زنده باشی

چنان خواهم چنان کافکنده باشی

مولانا

گر این سلطان ما را بنده باشی

همه گریند و تو در خنده باشی

وگر غم پر شود اطراف عالم

تو شاد و خرم و فرخنده باشی

وگر چرخ و زمین از هم بدرد

[...]

امیرخسرو دهلوی

به خوبی همچو مه تابنده باشی

به ملک دلبری پاینده باشی

من درویش را کشتی به غمزه

کرم کردی، الهی زنده باشی

جفا کم کن که فردا روز محشر

[...]

سلیمی جرونی

الهی تا ابد فرخنده باشی

برای من همیشه زنده باشی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه