گنجور

 
جویای تبریزی

هیچ اثر از پختگی ها با زبان معلوم نیست

این ثمر را بسکه خام است استخوان معلوم نیست

از دلایل راه حق چون رشتهٔ گوهر گم است

جادهٔ این ره ز بس سنگ نشان معلوم نیست

اهل حق را خصمی گردون نباشد در نظر

بازوی پر زور را زور کمان معلوم نیست

هرزه گویان را سزد با بی کمالان احتیاط

زشتی آواز بر گوش گران معلوم نیست

دیده بگشا! موی را با آن میان نسبت مده

زآنکه مو معلوم و آن موی میان معلوم نیست

گردش گردون به دست قدرت پیرم علی است

بر مراد من نگردد آسمان؟ معلوم نیست!‏

از هنر فیضی نمی یابند ارباب هنر

لذت گفتار جویا بر زبان معلوم نیست