گنجور

 
جویای تبریزی

نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم

غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم

چه شد گر از جفایش رفت بر باد فنا خاکم

هنوز از بی وفایی های او چشم وفا دارم

چو مویی گشت جسم در هوای زلف مشکینش

به رنگ بوی سنبل تکیه بر دوش صبا دارم

جهان تا گشت از من پادشاه وقت خود گشتم

به سر از تیره بختی سایهٔ بال هما دارم

نه چشم همرهی از جسم دارم نه ز جان جویا

به راه بیخودی پرواز رنگی رهنما دارم