گنجور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ناصر بخارایی

زبان خرده‌بینان را، حکایت زان دهن باشد

چو شکر می‌خورد طوطی، از آن شیرین سخن باشد

نی‌ام در بند جان، گر می‌گشاید کار من از جان

که ما در بند جانانیم و جان در بند تن باشد

چو من با خویش می‌آیم، ز من بیگانه می‌گردد

[...]

فضولی

نظر بازی که حیران رخ آن سیمتن باشد

نمی خواهم که بینم از حسد گر چشم من باشد

گهی از داغ می سوزم گهی از درد می نالم

چه خوش باشد که در عشقت مرا نه جان نه تن باشد

سرم را هست سودای خطت تا هست سر بر تن

[...]

محتشم کاشانی

ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد

نهان با من به خشم و آشکارا در سخن باشد

چو با جمعی دچارم کرد از من صد سخن پرسد

چو تنها بیندم مهر سکوتش بر دهن باشد

بتابد روی از من گر مرا در خلوتی بیند

[...]

صائب تبریزی

مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد

اگر صد سال چون آیینه در آغوش من باشد

ندارد عاشق خورشید در آغوش گل راحت

که شبنم خون خود را می خورد تا در چمن باشد

کیم من تا زنم در دامن گل دست گستاخی؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

من این دردی که دارم چاره‌اش آن سیمتن باشد

علاج ضعف بیماران دل، سیب ذقن باشد

چو هندو از برای سوختن عشاق می‌میرند

ره دوزخ مرا دلکش تر از راه چمن باشد

به معشوق کسی هرگز ندارم ذوق آمیزش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه