جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!
ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!
ز قید بوریا هم درد اگر داری مجرد شو
سموم آه را آتش فروز این نیستان کن
خرامت را بود کیفیت گردیدن ساغر
زمین و آسمان را از شراب جلوه مستان کن
اگر از بهر ما نبود، برای خود، خودآرا شو!
ز عکست عالم آیینه را رشک گلستان کن
ز خوان نعمت دیدار اگر محروم شد جویا
دلش را از خیال حسن پرشور نمکدان کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به لذتجویی و شادی در زندگی است. شاعر از ما میخواهد که از محدودیتها رها شویم و به خوشیهای دنیوی بپردازیم. او به ما میگوید تا از شراب و زیباییهای طبیعت لذت ببریم و زندگی را با شوق و نشاط سپری کنیم. همچنین، تأکید بر جذابیت و زیبایی خود داریم و در صورت محرومیت از ملاقات محبوب، دلخوشیهایی از خیال و یاد او کسب کنیم. در کل، این شعر تاکید بر زندگی در لحظه و بهرهمندی از زیباییها و لذتهای دنیوی دارد.
هوش مصنوعی: به مدتی اجازه بده که عشق و مینوشی بر زندگی حاکم باشد و دلخوشیهایی برای عاشقان فراهم شود. بگذار لذتهای زندگی به اندازهی زیباییهای کوههای بدخشان جلوهگری کند و حسد برانگیزد.
هوش مصنوعی: اگر از قید و بندهای دنیا رنج میبری، باید تکیهگاه خود را رها کنی و به حالت فردی آزاد در بیایی. تو میتوانی با احساسات عمیق و دردهایت، نیستانی از آتش و شور و اشتیاق ایجاد کنی.
هوش مصنوعی: تخریب تو چنان است که ساغر (جام) در دستان مستان باعث میشود زمین و آسمان زیبایی و جلال خاصی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ما نیستی، برای خودت زیبا و جذاب باش! با زیباییات، دنیا را مثل گلستان خوشبو و دلفریب کن.
هوش مصنوعی: اگر از نعمت دیدار محبوب محروم شدی، دل خود را با یاد و خیال زیبایی او پر کرده و به آن دلخوشی بچسبان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درآ، ای شاخ گل، خندان و مجلس را گلستان کن
به گفت تلخ چون می عاشقان را مست و غلتان کن
از آن زلف پریشان نامزد کن باد را، ور کس
به عهدت خواب خوش دارد، همه خوابش پریشان کن
مگو «پیراهن زیبایی آمد چست بر یوسف »
[...]
بیا ای ساقی گلرخ می گلرنگ گردان کن
به روی گل گل از می مجلس ما را گلستان کن
نباشد مفلسان شب نشین را دسترس شمعی
سوی ویرانه ما آی و کار ماه تابان کن
به سختی می رود جان از تنم نادیده دیدارت
[...]
به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن
چو صبح وصل خندانم ازین لطف نمایان کن
اگر خواهی که خورشید از گریبانت برون آید
سحرخیزی فن خود همچون صبح پاکدامان کن
نگاه شور چشمان می برد شیرینی از شکر
[...]
ترشح مایهای ناز دلی را محو احسانکن
تبسم میکند آیینه برگیر و نمکدان کن
طربگاه جهان رنگ استعداد میخواهد
در اینجا هر قدر آغوشگردی گل به دامان کن
شکست خودسری تسخیر صد حرص و هوس دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.