گنجور

 
جویای تبریزی

پیوسته عشق درصدد خودنمایی است

این سرو و قمری و گل و بلبل بهانه ای است

شبهای وصل هر مژه برهم زدن مرا

بسیار دردناک تر از تازیانه ای است

ما بیدلان غریب دیار چمن نه ایم

هر گل برای بلبل ما آشیانه ای است

در گرد سرمه حلقهٔ چشمش ز مردمک

از بهر صید طایر دل دام و دانه ای است

جویا ز خویشتن به طلب نقد مدعا

کاین پیکر ضعیف طلسم خزانه ای است