گنجور

 
جویای تبریزی

دل وارسته را پروای سیم و زر نمی‌باشد

چو رنگ از رخ پرد محتاج بال و پر نمی‌باشد

غزالان سر به صحرا دادهٔ رشکند در دورش

ز هم چشمی بلایی در جهان بدتر نمی‌باشد

نباشد طبع عالی‌فطرتان را احتیاج می

که تیغ کوه را حاجت به روشنگر نمی‌باشد

کدامین روز عکس عارضش در جلوه می‌آید

که صبح آفتاب آیینه را در بر نمی‌باشد

سحرگه روشن از بالای خورشید برین گردد

بلی صدق و صفا بی‌پاکی گوهر نمی‌باشد

توان با پنجهٔ زاری گرفتن دامن وصلش

میسر کام دل جویا به زور و زر نمی‌باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode