گنجور

 
جویای تبریزی

آنچه با دل چشم آن ترک ستمگر می کند

نامسلمانم اگر کافر به کافر می کند

با هوای نفس کی آرام دل حاصل شود

اضطراب بحر را صرصر فزونتر می کند

گشته ام هم بزم بی باکی که از شوخی مدام

عاشقان را خون به دل چون می بساغر می کند

در کمین صید مطلب تا به کی خواهد نشست

دام ازین راه است دایم خاک بر سر می کند

این جواب آن غزل جویا که بینش گفته است

نامه ام را پاره چون بال کبوتر می کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode