نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را
نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را
به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند
اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را
سرشک افشانی چشم سفیدم را تماشا کن
که باشد فیض دیگر سیر صبح روز باران را
به چشم اهل عبرت سنگساری بیشتر نبود
نهان سازد فلک چون در مرصع تاجداران را
به رنگ غنچه از شرم بهار عارضش جویا
سر خجلت به زیر افکنده دیدم گلعذاران را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر
که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را
ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی
[...]
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت
صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را
تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی
[...]
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
[...]
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟
به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
[...]
کتابت کی تواند داد داد بیقراران را
سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمیاری
به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را
نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.