منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان
روی در برج شرف آورد خورشید جهان
سایه حق بر سر اهل صفاهان سایه کرد
نوبهار لطف ایزد کرد عالم را جوان
آفتاب دولت بیدار از مشرق دمید
بخت خواب آلود عالم جست از خواب گران
مسندآرای عدالت آمد از کنعان به مصر
از سر نو شد جوان، بخت زلیخای جهان
چشم ارباب ارادت سرمه توفیق یافت
از غبار موکب این مرشد روشن روان
جامه جان های رسمی را بدل کردند خلق
از قدوم روح بخش این مسیحای زمان
در بساط خود فلک هر اختر سعدی که داشت
ریخت در پای سمند آن شه صاحبقران
چون بساط ریگ در دامان صحرا پهن کرد
خاک هر گنجی که در دل داشت از گوهر نهان
از غبار تیغ بندان آسمان شد چون زمین
وز نثار زر و گوهر شد زمین چون آسمان
یافت میدان سعادت، شهسوار تازه ای
ساده از گرد کدورت شد دل نقش جهان
زنده رود از خاکبوسش یافت جان تازه ای
کرد نهری هر طرف از گریه شادی روان
چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود
شد منور همچو چشم پیر کنعان در زمان
از گل عباسیش باغ صفی آباد را
گشت منشور بهار تازه هر برگ خزان
گرد و خاک اصفهان از کیمیای مقدمش
چون جواهر سرمه شد در پله قیمت گران
هیچ کس را در دل از گردون تمنایی نماند
دیدن شه کرد عالم را ز مطلب کامران
جوهر تیغ شجاعت، ابر دریای کرم
سایه لطف خدا عباس شاه نوجوان
آن که از بهر دعای نوبهار دولتش
غنچه تصویر را در کام می گردد زبان
مور را ملک سلیمان در نمی آید به چشم
تا جهان را همت دریادلش شد میزبان
تا همای دولت او شهپر نصرت گشود
از نظرها شد عقاب ظلم چون عنقا نهان
مشرق پروین شد از خجلت جبین آفتاب
رایت بیضای رای روشنش تا شد عیان
دفتر بال هما تقویم پارین گشته است
چتر او تا سایه افکنده است بر فرق جهان
عالم پرشور را از حادثات روزگار
جوهر شمشیر او گردید منشور امان
ابر نیسان سخایش چون گهرریزی کند
چون صدف دریادلان را باز می ماند دهان
پای فیلان سایه دست حمایت می شود
در زمان حفظ او بر فرق مور ناتوان
چون قلم شد راست کار عالم از تیغ کجش
طاق ابرویی چنین می خواست رخسار جهان
حکم بر عالم به فرمان شریعت می کند
هست با فرماندهی در شرع از فرمانبران
کشتی کاغذ ز دریا سالم آید بر کنار
گر معلم سازد از فرمان حفظش بادبان
ماهیان را در زمان حفظ او دام بلا
چون دعای جوشن از آفات دارد در امان
بس که شد دست ضعیفان در زمان او قوی
سیل را سرپنجه خاشاک می تابد عنان
تا نسیم عدل او بر گلشن عالم وزید
مهر نتواند ربودن شبنمی از بوستان
بس که در ایام او دست تعدی کوته است
بر بساط ماه می گردد کتان دامن کشان
رشته نتواند دگر از چشمه سوزن گذشت
گر کند از چشم سوزن تیر دلدوزش نشان
سینه چاک آید برون از سنگ، آتش بعد ازین
تیغ خود را گر کند بر سنگ خارا امتحان
چون گذارد پا به عزم صید بر چشم رکاب
با خدنگ دل شکاف و با سنان جان ستان
می گشاید عقده از شاخ گوزنان با خدنگ
می رباید حلقه از چشم غزالان با سنان
اختر صاحبقرانی از جبین روشنش
از بیاض صبح چون خورشید می تابد عیان
گر کند اقبال او تسخیر عالم دور نیست
در جوانی یافت دولت از شهنشاه جوان
می شود از زهر چشمش پردلان را زهره آب
آه ازان ساعت که تیغ کین برآرد از میان
دارد از علم لدنی بهره چون اجداد خویش
پیش او طفل نوآموزی است عقل خرده دان
هر چه باید، با خود آورده است ذات کاملش
فارغ از کسب کمالات است چون قدوسیان
پرده دار جوهر ذاتش نگردد گر حجاب
جلوه عرض کمالاتش نگنجد در جهان
فطرت والای او بی زحمت تعلیم و درس
صاحب تیغ و قلم گردید در اندک زمان
مهر را در تیغ راندن حاجت تعلیم نیست
خامه تقدیر را حاجت نباشد ترجمان
خانه بر دوشی به غیر از جغد در عالم نماند
بس که شد معمور در دوران عدل او جهان
کمتر از داغ دل لاله است در دامان دشت
در فضای وسعت خلقش سواد آسمان
گرچه صبح دولت او است آغاز طلوع
از فروغش آب می گردد به چشم اختران
گرچه بخت سبز او را اول نشو و نماست
بر شکوهش می کند تنگی فضای آسمان
گرچه شمشیرش هنوز از موج جوهر نوخط است
تلخ دارد خواب را بر شهریاران جهان
حلقه در گوش زبردستان عالم می کشد
جوهر تیغش به فرمان خدای مستعان
آسمان بنیاد خواهد کرد از اقبال بلند
مذهب اثناعشر را چون بروج آسمان
تیغ او دارد نسب از ذوالفقار حیدری
چون نسازد پاک زنگ کفر از لوح جهان؟
ختم شد زان سان که مردی و شجاعت بر علی
ختم خواهد شد بر او مردی ز شاهان زمان
یارب این شاه جوان را در جهان پاینده دار
تا دم صبح ظهور مهدی آخر زمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف فضائل و ویژگیهای یک پادشاه جوان میپردازد. شاعر با استفاده از استعارات و تشبیهات زیبا، در جمال و قدرت این پادشاه، که مظهر عدل و کرامت است، تجلیات خاصی را بیان میکند. او به صفاهان و زیباییهای آن اشاره کرده و مسائلی چون بهار، جوانی و فیض الهی را عنوان میکند.
شاعر از وقوع برکات عدل و انصاف در زمان پادشاهی او سخن میگوید و بر فضائل آسمانی او تأکید میکند و بیان میکند که این پادشاه، با علم و شجاعت خود، توانسته است بر اعتدال و امنیت جامعه تأثیرگذار باشد.
در نهایت، شاعر دعا میکند که این شاه جوان دوام داشته باشد و به عصر ظهور مهدی (عج) برسد.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که به همراه خوشبختی و کامیابی، خورشید که نماد روشنی و رفعت است، به بالاترین مقام رسیده و در اوج خود قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: سایه خوشبختی و رحمت الهی بر سر مردم اصفهان افتاده و این بهار رحمت خداوند باعث جوان شدن جهان شده است.
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی از سمت شرق طلوع کرد و شانس و سرنوشت خوابآلود جهان به آرامی از خواب سنگین خودش برخاست.
هوش مصنوعی: شخصی که نماد عدالت است از سرزمین کنعان به مصر آمده است و دوباره جوان و سرزنده شده است. این فرد خوشبختی زلیخا که در دنیا مشهور است را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای وفادار و مخلص، از گرد و غباری که از حضور این راهنمای فرزانه برخاسته، به روشنایی و موفقیت رسیدند.
هوش مصنوعی: مردم لباسهای رسمی خود را به خاطر ورود روح بخش این منجی زمان تغییر دادند.
هوش مصنوعی: در سفره زندگی، ستارههای خوشبختی که آسمان به ما هدیه داده بود، در زیر پاهای اسب آن پادشاه بزرگ قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که بساطی از شن و ماسه در دامن بیابان گسترانده شد، خاک هر گنجی که در دل داشت، از جواهرات پنهانی بیرون آمد.
هوش مصنوعی: به دلیل برخورد نور و زیباییها از آسمان، زمین به رنگ و جلالی شبیه آسمان تبدیل شد و به خاطر بارش طلا و جواهر، حالتی آسمانی به خود گرفت.
هوش مصنوعی: در میدان خوشبختی، فردی جدید و باصفا از دل آلودگیها جدا شده و به زیباییهای جهان نگریسته است.
هوش مصنوعی: زنده رود از خاک خود انرژی و حیات تازهای گرفت و به همین دلیل از هر طرف به خاطر شادی و غم، آب و گریه میریخت.
هوش مصنوعی: چشم پل که در انتظار حضور شاه و آبشارش بود، همچون چشم پیر زن کنعان در زمان، روشن و نورانی شد.
هوش مصنوعی: از گلهای زیبا و خاصه گل عباس در باغ صفی آباد، بهار تازهای متجلی شد و هر برگ از خزان به این زیبایی جدید پاسخ داد.
هوش مصنوعی: غبار و آلودگی اصفهان به خاطر جذابیت و زیبایی خاصش، به مانند جواهراتی ارزشمند در نظر میآید و به همین خاطر، قیمت بالایی دارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس دیگر از دنیا آرزویی در دل ندارد، چون دیدن پادشاه همه چیز را برای دنیا تغییر داده و به خواستهها رسیدهاند.
هوش مصنوعی: شجاعت همچون تیغی تند و برنده است، که زیر سایه لطف و عنایت خدا، عباس، نوجوانی شجاع و بزرگوار، در این دریای عمیق وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر دعای بهار و خوشبختیاش، تصویر غنچه را در دل خود زنده و گویایی میکند.
هوش مصنوعی: مور هیچگاه به چشم از قدرت و عظمت سلیمان نمیرسد، زیرا برای او، جهانی وجود دارد که با دلی بزرگ و شجاع، به عنوان میزبان آن را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خوشبختی و موفقیت او آغاز شد، از چشمها پنهان شد و به طوری ناگهانی همچون عقاب ظلمت، محو گردید.
هوش مصنوعی: به خاطر شرم آفتاب، مشرق پر از نور پروین شده است. پرچم سفید عقل او به روشنی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: کتاب آسمان به تقویم بهار تبدیل شده است و چتر او (پرندهای مانند کبوتر) سایهای بر سر جهان انداخته است.
هوش مصنوعی: در بستر پرهیجان زندگی، وقایع و رخدادهای زمانه باعث شدند که شمشیر او نمایانگر و مظهر ایمنی و امانتداری گردد.
هوش مصنوعی: ابر در فصل بهار مانند گوهری که ریخته میشود، باران میبارد و این بارش باعث میشود که صدفهای دریا که نماد دلهای بزرگ و عمیق هستند، همچنان دهانشان باز بماند.
هوش مصنوعی: زمانی که یک موجود بزرگ و نیرومند به حمایت از یک موجود کوچک میپردازد، در واقع سایهی قدرت و حمایت او بر سر آن موجود ضعیف میافتد. این نشاندهندهی تضاد قدرت و ضعف است و به ما یادآوری میکند که در موقعیتهای حساس، حمایتها میتوانند به حفظ و نگهداری از کسانی که در خطرند کمک کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که قلم به درستی و به طرز صحیحی حرکت کند، کارهای عالم به درستی شکل میگیرد، و این که ظاهری زیبا و چشمنواز مانند یک ابرو درخشان بر چهره جهان پدیدار میشود.
هوش مصنوعی: یعنی فردی که علم و دانش دارد، باید طبق قوانین و احکام شرع عمل کند و در این زمینه، باید از کسانی که در دین مقام autoridad دارند، اطاعت نماید.
هوش مصنوعی: اگر معلم بتواند بادبان این کشتی کاغذی را محکم کند و آن را به خوبی هدایت کند، این کشتی میتواند از دریا به سلامت به ساحل برسد.
هوش مصنوعی: در زمان حضور او، ماهیان در امان هستند و مانند دعای جوشن که از هر آفتی حفاظت میکند، از خطرات نیز حفظ میشوند.
هوش مصنوعی: در زمانی که او به سر میبرد، ضعیفان به قدری قوی شدند که سیلان را با نیروی ضعیف خود به چالش میکشند.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم عدالت او در سراسر جهان بوزد، دیگر هیچ مهر و نیازی نمیتواند حتی یک قطره شبنم را از باغستان بردارد.
هوش مصنوعی: در این روزها به دلیل دست نرسیدن به ظلم و تعدی، بر روی میدان خوشی و لذت، پارچهای نرم و لطیف میافشانند و با دقت و ظرافت حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: رشتهای نمیتواند از سوراخ سوزن عبور کند، اگر تیر عشق او از چشم سوزن نمایان شود.
هوش مصنوعی: دل شکسته و رنجور از قید و بندهای سخت آزاد میشود و اگر آتش دل بعد از این، تیغ شجاعتش را بر سنگ مقاوم بیازماید، به واقعیت خود پی خواهد برد.
هوش مصنوعی: وقتی به عزم شکار قدم میگذارد، با تیر و کمانش دلها را میشکافد و با نیزهاش جانها را میگیرد.
هوش مصنوعی: شاخ گوزنها به کمک تیر، گرههای سخت را باز میکند و با نیزه، حلقههای زیبای چشمان غزالها را میستاند.
هوش مصنوعی: ستارهای که به مقام سلطنت رسیده است، از پیشانی روشنش مانند سپیدی صبح، به روشنی و وضوح میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر شانس به او روی آورد، تسلط بر جهان دور از دسترس نیست؛ در جوانی، همراه با شاهزاده جوان، ثروت و کامیابی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: چشمهای زهرآگین او میتواند دلهای حساس را از بین ببرد، و همین که شمشیر کینهاش از میان برآید، آه و ناله برمیخیزد.
هوش مصنوعی: او از دانش الهی بهرهمند است و مانند اجدادش، در مقابل او عقل تازهای وجود دارد که هنوز در حال آموزش است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که نیاز است، این ذات کامل به همراه دارد و نیازی به کسب کمالات ندارد، مانند کسانی که در مقام قدس و پاکی قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر وجود اصلی و ماهیت انسان به خوبی نمایان نشود، حتی اگر زرق و برق و زیباییهایش در این دنیا هم جلوهگری کند، باز هم نمیتواند به عمق و جوهر وجودش دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: سرشت بلند او به طور طبیعی و بدون زحمت، به تعلیمی برتر و درسی آموزنده از صاحب قدرت و علم تبدیل شد و این تحولی سریع را در زمانی کوتاه تجربه کرد.
هوش مصنوعی: دوستی و محبت را نمیتوان با زور و خشونت به دست آورد و نیاز به آموزش ندارد. سرنوشت ما نیز نیازی به تفسیر و ترجمه ندارد و خود به خود مشخص است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها جغد است که در خانهای بر دوش کسی زندگی میکند و دیگر هیچ موجودی در این عرصه باقی نمانده است، چون در دوران عدالت او، جهان به شدت آباد شده است.
هوش مصنوعی: در دل دشت، لالهها به اندازهای داغ و سوزان هستند که نمیتوان آن را با وسعت آسمان و زیباییهای آن مقایسه کرد. در واقع، درد و احساسات عمیق انسانی از زیباییهای طبیعی نیز پررنگتر است.
هوش مصنوعی: با اینکه صبحی که او برای حکومتش آغاز میکند، نورانی است، اما درخشش او باعث میشود که ستارهها نیز اشک بریزند.
هوش مصنوعی: هر چند که شانس و سرنوشت او در آغاز روشن و پررنگ است، اما به خاطر محدودیتهای آسمان، بر عظمت او تنگنا ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: اگرچه شمشیرش هنوز از جوهر تازه ساخته شده و ناآزموده است، اما باز هم تلخی خواب را بر سلطنتداران جهان تحمیل میکند.
هوش مصنوعی: حلقه در گوش دانایان بزرگ به خاطر لطف و قدرت خداوند به دست آوردن اوج کمالش را میطلبد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر موفقیت و مقام بلند مذهب اثناعشر، مانند ستارهها در آسمان، پایهگذاری خواهد شد.
هوش مصنوعی: تیغ او از نسل ذوالفقار حیدر (علی) است؛ چگونه میتواند کفر را از جهان پاک کند؟
هوش مصنوعی: مردانگی و شجاعت به شکل نهایی و در اوج خود به علی تعلق دارد و بر او است که مردانگی برترین پادشاهان زمان را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: پروردگارا، این جوان شاه را در این دنیا پایدار نگهدار تا زمان ظهور مهدی آخرالزمان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.