چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین
که از سرشک دو چشمم نگشته آب نشین؟
به پیش هر که رود روی تازه ای دارد
کسی که نیست چو آیینه بر جبینش چین
وصال دختر رز جستن است دور از عقل
که هست نقد خرد این عجوزه را کابین
تردد است مرا در حرام بودن او
فتد دمی که به می عکس آن لب نمکین
به کار طفل مزاجان دهر حیرانم
که می خورند ز خامی همیشه خون چون جنین
از آن به مردم دنیاست زندگانی تلخ
که برده لذت عمر از میان کناره نشین
تردد است بر اهل روزگار آرام
کشیده دارند این قوم پا به دامن زین
از آن چو آینه نادر برابرند همه
که روی مردم دنیاست سربسر رویین
هزار حیف که با قامت دو تا از حرص
فشرده ای به در خلق پای چون زرفین
برون نیامده ام در سفر ز فکر وطن
همیشه ام چو نگین سواره خانه نشین
مجو ز پاک گهر جز نکویی اخلاق
ندیده است کسی بر جبین آینه چین
ثواب سجدهٔ مقبول می برد با خویش
بمالد آنکه ز شرم گنه، به خاک، جبین
فلک به چشم قناعت گزیدگان گردیست
که خاسته ست به گردیدن شهور و سنین
زلال پاکی گوهر دم از ظهور زند
بس است صاف نجات مرا چو در ثمین
عروج مستی من نیست بی سبب، که فلک
به جام همتم افشرده خوشهٔ پروین
به جنبش سر احباب بشکفد طبعم
بود بهار بهشت سخن؛ گل تحسین
بس است جوهر ذاتی لباس اهل کمال
که کرده لاله و گل را برهنگی تزیین
اسیر محبس اندیشه ام ز فکر سخن
چو طوطیم به قفس کرده لهجهٔ شیرین
همین نه من ز سخن سنجیم غمین جویا
نبسته است کسی در زمانه طرفی از این
ولی ز شاعری این بهره ام بس است که هست
زبان مدیح سگال امام دنیی و دین
شه قلمرو هستی علی بن موسی
امام ثامن ضامن خدیو روی زمین
ز شوق سجدهٔ درگاه او ملایک را
چو برگ غنچه فتاده جبین به روی جبین
به نام عقده گشایش توان گشود آسان
گره ز کار شرر با انامل مومین
به حکم او بتوان نقطهٔ شراره سترد
ز صفحهٔ دل خارا به گزلک چوبین
زمانه بسکه ز شمشیر او هراسان است
شهور برده سر از واهمه به جیب سنین
یگانه گوهر بحرین دین و دنیا اوست
ندیده دیدهٔ خورشید و مه خدیو چنین
شها تویی که سرانگشت تیغ اعجازت
گشوده بند نقاب از جمال شرع مبین
ز بیم قهر تو از بس زمین به خود لرزد
برون فتد ز دل خاک گنج های دفین
به زیر سایهٔ حفظ تو چون نیاسایم
که خویش را به ودیعت سپرده ام به امین
ز رحمت تو بروید ز شاخ شعله سمن
ز هیبت تو شود شیر چرخ، گاو گلین
دمی که عزم تو میدان رزم آراید
دهد به فتح و ظفر رایت یسار و یمین
اگر به بحر فتد عکس خنجر قهرت
چو آب تیغ عذوبت رود زماء معین
به پیش گرمی قهرت چنان فسرد آتش
که در مزاجش کافور می کند تسخین
ز شوق سجده شب و روز پرتو مه و مهر
به درگه تو بمالند رو به روی زمین
خوش آنزمان که سناباد مقصدم باشد
کنم بسان مه و مهر قطع ره به جبین
بخاک مرقد پاکت سر نیاز نهم
کلاه شادی من بگذرد ز عرش برین
ز حضرت تو شها حل مشکلی خواهم
که نیست طاقت غم خوردنم زیاده بر این
دگر به پیش که نالم تو ضامنی مپسند
دل مرا ز تقاضای قرضخواه، غمین
چنین جری که تو در عرض مطلبی جویا
دگر دعا کن و بشنو ز شش جهت آمین
ز دوستان تو روی زمین گلستان باد
چنانکه معمور از دشمن تو زیر زمین
نفس به سینهٔ خصم تو آخرین دم باد
نگه به چشم عدویت نگاه باز پسین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات فردی است که در جستجوی وصال و محبت است. شاعر در تلاش است تا از آلام و تنهایی خود رهایی یابد و به عشق و زیباییهایی که در زندگی وجود دارد، توجه کند. او با اندوه از دوری معشوق و غم فراق سخن میگوید و از درد و رنجی که به واسطه این عشق بیپاسخ بر دوش میکشد، ابراز نارضایتی میکند.
شاعر همچنین به حوادث زمانه و سرنوشت انسانها اشاره میکند و از قضاوت و رفتار مردم انتقاد میکند. او برای نشان دادن عشق و ارادت خود به شخصیتی معتبر (احتمالا امامی مانند امام علی بن موسی الرضا) با زبان تمجید و ستایش سخن میگوید و آرزوی نزدیک شدن به او و زیارت مرقدش را در سر دارد. این شعر نمایانگر امید، اشتیاق و عشق عمیق شاعر به زیباییها و فضایل معنوی است.
هوش مصنوعی: وقتی بخواهی از اینجا بروی، کدام زمینی وجود دارد که اشکهای من بر آن نریخته باشد و آنجا را تر نکرده باشد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که پیشرو میشود، چهرهاش خندان و تازه به نظر میآید، اما کسی که در زندگی هیچ حرکت و تلاشی ندارد، آثار غم و اندوه بر صورتش نمایان است.
هوش مصنوعی: دریافتن عشق دختر گل شبیه است به چیزی که از عقل دور است؛ زیرا این زن زیبا با عقل و خرد معامله نمیشود و خواستگاری او به معنای ارزشمند بودن عقل نیست.
هوش مصنوعی: تردد به معنای رفت و آمد یا در حال حرکت بودن است و در اینجا اشاره به حالت درگیر و مشغول بودن فرد دارد. در ادامه، به حرام بودن یا ناپسند بودن چیزی اشاره میشود که به نظر میرسد با عشق و جذابیت ارتباط دارد. همچنین، صحبت از دمی است که به می (شراب) و عکسی که از لبهای دلنشین و جذاب فرد محبوب به تصویر کشیده شده، میپردازد. به طور کلی، این عبارت احساسات عمیق و کشمکشهای روحی یک فرد را در مواجهه با جذابیتی که ممکن است نادرست یا ناپسند باشد، توصیف میکند.
هوش مصنوعی: من حیرانم از اینکه چگونه سرنوشت و زمانه مثل یک کودک، همیشه بدون پختگی، از خامی خود خون میخورند، مانند جنینی که در رحم است.
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا به معنای تلخی است که باعث میشود انسان از لذتهای عمر خود کنارهگیری کند.
هوش مصنوعی: آدمهای این زمان در حال رفت و آمد هستند و این گروه با آرامش و وقار در زندگی خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: همه چیز مانند یک آینه نادر است، زیرا تمام زیباییها و خصوصیات افراد در دنیا به یکدیگر بازتاب مییابد و جلوهای از آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هزار افسوس که با قامت دو نفر، به خاطر حرص و زیادهخواهی، پای شما به زمین گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: من هرگز در سفر از فکر وطن دور نشدهام و همیشه مانند نگین در خانه آرام نشستهام.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز نکات نیک در دل انسانهای پاک و با اخلاق را در آینه صورتشان نمیبیند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر شرم از گناه، پیشانیاش را به زمین میساید، پاداش سجدهای که پذیرفته شده را با خود میآورد.
هوش مصنوعی: زبان و تقدیر حکمتآمیز جهان بر افرادی که از قناعت انتخاب کردهاند، میچرخد و آنها را به چرخهای از زمان و سالها میکشاند.
هوش مصنوعی: آب زلال و پاک، نماد زیبایی و خلوص است و به من نجات میبخشد، همانطور که در سنگهای قیمتی به روشنی و صفا توجه میشود.
هوش مصنوعی: مستی و شوق عروج من بی دلیل نیست، چرا که آسمان به وسیلهٔ تلاش و ارادهام، خوشهٔ ستارههای پروین را در دستانم فشرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت دوستانم، حال و هوای من مانند بهار بهشت خوشایند و دلپذیر میشود و باعث میشود که دیگران به من تحسین کنند.
هوش مصنوعی: جوهر واقعی و ذاتی انسانهای کمالگرا به اندازهای زیبا و باارزش است که حتی با سادهترین عناصر طبیعت مانند لاله و گل، میتواند آنها را به زیبایی بیافریند و زینت دهد.
هوش مصنوعی: من در دام تفکرات خود گرفتار شدهام، مانند طوطی که در قفس به سر میبرد و تنها میتواند با زبان شیرینش سخن بگوید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من از سخنان و احساسات خود غمگین هستم و در این زمان کسی را نیافتهام که به حرفهای من اهمیت دهد و یا توجهی به وضعیت من داشته باشد.
هوش مصنوعی: در هنر شعر، هماکنون به اندازه کافی خوشبخت هستم که بتوانم به ستایش و حمد امامی بپردازم که دنیا و دین را هدایت میکند.
هوش مصنوعی: علی بن موسی، امام هشتم شیعیان، حاکم و سرپرست دنیای هستی است و به عنوان ضامن و حافظ بر روی زمین شناخته میشود.
هوش مصنوعی: ملکها به خاطر عشق و شوقی که به درگاه خدا دارند، مانند غنچههای تازه شکفته، سرشان به خاک افتاده و به سجده رفتهاند.
هوش مصنوعی: به نام کسی که میتواند دشواریها را آسان کند، میتوان به راحتی مشکلات را حل کرد. در اینجا، اشاره به قدرت ایمان و اعتقاد انسانها در حل موانع و پیچیدگیهای زندگی است.
هوش مصنوعی: به فرمان پروردگار، میتوانیم نقطهٔ آتش را از دل سخت و سنگی خود پاک کنیم و آن را به مهر و محبت تبدیل نماییم.
هوش مصنوعی: زمانه به قدری از شمشیر او میترسد که ماهها به خاطر این ترس، سرشان را از ناامیدی به درون سالها کشیدهاند.
هوش مصنوعی: او تنها گوهری است که در دنیای دین و دنیا وجود دارد و هیچ چشمی مانند او را که از زیبایی خورشید و ماه فراتر است، ندیده است.
هوش مصنوعی: ای شاه! تو کسی هستی که با قدرت و جادوی توانمند خود، پرده را از روی زیباییهای شریعت واضح و روشن کنار زدهای.
هوش مصنوعی: از ترس خشم تو، به قدری زمین میلرزد که گنجینههای پنهان در دل خاک بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از سایهٔ حمایت تو فاصله بگیرم، در حالی که جانم را به دست کسی امانت دادهام که میتوان به او اعتماد کرد؟
هوش مصنوعی: از لطف و رحمت تو، گلهای زیبای سمن میروید و به خاطر عظمت و شکوه تو، ستارهها مانند شیر قوی و گاو سرسخت میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که قصد تو به میدان نبرد و جنگ بیفتد، پرچم پیروزی و موفقیت به چپ و راست خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: اگر تصویر قهرت در دریا بیفتد، مانند آب، تیزی و لطافتی که از تیغ تو میریزد، بر روی زمین جاری خواهد شد.
هوش مصنوعی: در برابر شدت خشم تو، آتش به قدری سرد میشود که در ترکیب خود طوری تغییر میکند که مانند کافور میگردد.
هوش مصنوعی: از شوق و عشق، شب و روز به سجده میروند و نور ماه و آفتاب بر زمین در برابر درگاه تو میافتد.
هوش مصنوعی: خوشحالم زمانی که سناباد مقصد من باشد، در آنجا همچون ماه و آفتاب، راه خود را با چهرهام مشخص میکنم.
هوش مصنوعی: به آرامگاه مقدس تو سر نیاز و دعا فرود میآورم و کلاهم را که نشانه شادیام است، بر میدارم، تا از آسمانهای بلند عبور کند.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت تو، میخواهم مشکلی را حل کنم که دیگر نمیتوانم بیشتر از این غم و رنج را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر من به کسی شکوایه کنم، تو در این میان مسئول نباش. دل من را به خاطر درخواست کمک، غمگین نکن.
هوش مصنوعی: اگر تو در این موضوع به دنبال خبری هستی، دعا کن و از همه جهات در پاسخ بگوید آمین.
هوش مصنوعی: به دوستانت در زمین، مانند گلستان خوشحالی و شادی بده، هرچند که دشمنان تو به زیر زمین ادامه دارند و در آنجا مشغول هستند.
هوش مصنوعی: به آخرین لحظهای که نفس میکشی، دشمن تو را با نگاه تند و خصمانهای ارزیابی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترنج بیدار اندر شده به خواب گران
گل غنوده برانگیخته سر از بالین
هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچه زرین برون کند چو نگین
بخار دریا بر اورمزد و فروردین
همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین
ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر
ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین
بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا
[...]
همی کند به گل سرخ بر بنفشه کمین
همی ستاند سنبل ولایت نسرین
بنفشه و گل ونسرین و سنبل اندر باغ
به صلح باید بودن چو دوستان، نه بکین
میان ایشان جنگی بزرگ خواهد خاست
[...]
بشکل غالیه دانیست لاله ، یاقوتین
نشان غالیه اندر میان غالیه دان
بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین
بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین
مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست
حدیث کردن شیرین او به از شیرین
اگر بچین بنگارند نقش چهره او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.