گنجور

 
جویای تبریزی

بی تو دل را سیر گلشن باعث آرام نیست

لاله و گل را شراب عیش ما در جام نیست

بسکه در هر حالتی طبعت به شوخی مایل است

ون در غلطان ترا در خواب هم آرام نیست

اینقدر ناآشنایی هم زخوبان ناخوش است

چون تغافل بگذرد از حد کم از ابرام نیست

جنگهای آشتی فرمای او را دیده ام

هیچ حلوا پیش ما شیرین تر از دشنام نیست

زخمی شمشیر عشقت تن به مردن کی دهد؟

لذت بی طاقتی در عالم آرام نیست

هر نوید آمدن جویا حیات تازه است

وصل را در مشرب ما لذت پیغام نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode