دلی از فیض یاد عارضش رشک چمن دارم
قفس را می کند گلدام، طاؤسی که من دارم
به رنگ شمع فانوسی که افروزند در محفل
ز فیض نور معنی خلوتی در انجمن دارم
کسی چون من نباشد سیر چشم نعمت دنیا
جواهر سرمه ای در دیده از خاک وطن دارم
چو از شاخ زبان برخاست عالمگیر می گردد
من از هر جنبش لب شهپر مرغ سخن دارم
ز نور فیض همچون کسوت فانوس لبریز است
بحمدالله بجای خود ترا در پیرهن دارم
بلغزید از صفای چهره اش پای دلم جویا
نشان یوسف خود را در آن چاه ذقن دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به زیبایی و فیض وجود محبوب خود اشاره میکند و احساساتی عمیق از عشق و شگفتی را بیان میکند. او به قفس و حسرت پرواز اشاره میکند و از نور و روشنایی که محبوبش به او میبخشد، سخن میگوید. او خود را در نعمتهای دنیا غرق میبیند و نسبت به زیباییهای وطنش حس تعلق دارد. همچنین، با بیانهایی عمیق از عشق و سخن، نشان میدهد که هر حرکتی از زبان و بیان او، تاثیرگذار و جهانی است. در نهایت، شاعر از زیبایی چهره محبوبش گویی نشانهای از یوسف را در دل خود احساس میکند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یاد زیبایی او دلتنگی و حسادت به چمن دارد. قفسی که من در آن هستم مانند طاووس زیباست، حتی اگر در اسارت باشم.
هوش مصنوعی: به مانند نوری که شمع در جمعی میافروزد، من هم از نور معنای خود در این جمع بهرهای دارم و احساس تنهایی نمیکنم.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من نیست که با نگاهی پر از لذت به نعمتهای دنیا بنگرد و در چشمانش جوهری از سرمه، که نماد زیبایی و اصالت است، به یادگار از خاک وطن داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که از زبان انسانی کلامی بیرون میآید، تأثیری فراگیر و جهانی دارد. من هم از هر حرکتی که در لبها به وجود میآید، داستانی دارم که نشاندهنده معنای عمیق کلمات است.
هوش مصنوعی: از نور بخشش مانند روشنی فانوس پر شدهام و به لطف خدا، جای تو را در دل خود دارم.
هوش مصنوعی: چهرهاش آنقدر زیباست که دلم پر از شوق و تپش میشود. مانند یوسف در چاهی تنگ و عمیق، به دنبال نشانهای از عشق و زیبایی او هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم
تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم
حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم
همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان
[...]
من این آه جگر سوز از دل پیمان شکن دارم
چرا از دیگری نالم که درد از خویشتن دارم
چه جای محنت ایوب و اندوه دل یعقوب
بلا اینست و بیماری و تنهایی که من دارم
گهی از دیده در رنجم، گه از دل در جگرخواری
[...]
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم
فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم
به کام و آرزویِ دل چو دارم خلوتی حاصل
[...]
هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
سراپا جوهرم چون تیشه در شیرین زبانیها
عجب نبود سر پرخاش اگر با کوهکن دارم
عجب نبود شود گر تنگ شکر پرده گوشم
[...]
دلی زخم انتخاب خنده گل در چمن دارم
پریشانی ندارد خاطر جمعی که من دارم
عدم را خنده میآید به شوخیهای تدبیرم
ز هر تحریک مژگان تو چاکی در کفن دارم
لبم با ناله می جوشد دلم با شعله می رقصد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.