گنجور

 
جویای تبریزی

بود آسودگی در اضطراب از چشم بی‌تابم

چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم

مرا دل کندن از صهبا کم از جان کندنی نبود

در اعضا ریشه دارد از رگ تلخی می نابم

ز مستی رتبهٔ جمشید باشد بینوایان را

بود تختم بساط خاک تا در عالم آبم

ز جوش گریه در شبهای هجران چشم آن دارم

که چون خاشاک بردارد زجای خویش سیلابم

کنم بی شکرین لعل تو گر پیمانه پیمایی

رگ تلخی زبان مار گردد در می نابم

مرا یاد بناگوشی چنین در تاب و تب دارد

کمند صید دل گردیده جویا موج مهتابم

 
 
 
سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم

بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه

[...]

حکیم نزاری

دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم

همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم

دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد

ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم

توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن

[...]

سلمان ساوجی

به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم

به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم

به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت

[...]

نظام قاری

به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم

بروی مهوش والا که من از شده در تابم

بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم

[...]

صائب تبریزی

حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم

زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم

به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان

که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم

چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه