گنجور

 
جویای تبریزی

سهی سروی که رفتارش ز دل خوناب می ریزد

ز هر نقش قدم رنگ گل مهتاب می ریزد

دل هر کس که بگدازد ز سوز نالهٔ بلبل

به جای اشک از مژگان گلاب ناب می ریزد

شب بیداد هجرانت ز بس بر خویش می پیچم

ز دل تا دید اشکم رنگ صد گرداب می ریزد

شود گر روبرو با شعلهٔ رخسار او یکره

زکف مشاطه را آیینه همچون آب می ریزد