زبان شانه را از حرف زلفش کی توان بستن؟
پریشان گوی را نتوان ز غمازی زبان بستن
کسی تا چند ریزد خار در چشم تماشایی؟
خدا فرصت دهد، خواهیم نخل باغبان بستن
ز پرکاری نظر می پوشد از عشاق سودایی
دکان داری است در جوش خریداران دکان بستن
غنیمت می شمارم صحبت گل، نیستم بلبل
که عمرم بگذرد ایام گل در آشیان بستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و افکار خود میپردازد. او میگوید که نمیتوان از زبان زلف محبوب چیزی گفت و دل را از غم و شیدایی خاموش کرد. همچنین اشاره میکند که تا کی میتوان به تماشای دردهایی که ایجاد میشوند، ادامه داد. شاعر به این موضوع میپردازد که عشق و شیدایی در نظر عوام اغلب نادیده گرفته میشود و در نهایت، او صحبت گل را غنیمت میشمارد، چراکه عمرش را به خوشی و زیبایی میگذرانند. به طور کلی، شعر به جستجوی عشق و زیبایی و همچنین ناامیدیها و چالشهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: زبان شانه را از زیبایی موهایش چه کسی میتواند خاموش کند؟ نمیتوان به کسی که خود را پریشان میسازد، زبانش را از نقل حرفها و رازها بازداشت.
هوش مصنوعی: آیا تا وقتی که کسی در چشم تماشاگران خار میکارد، میتواند دوام بیاورد؟ اگر خدا اجازه بدهد، ما زمان مناسبی پیدا خواهیم کرد تا درخت نخل باغبان را ببندیم.
هوش مصنوعی: عاشقان و دلباختگان در تلاش و فعالیت زیاد خود، به گونهای مشغول هستند که از نظرات و دیدگاههای دیگران دور میشوند. این وضعیت شبیه به فروشندهای است که در حال جلب مشتریان خود و برقراری ارتباط با آنهاست.
هوش مصنوعی: من سخن گفتن با گل را فرصت و نعمت می شمارم و مانند بلبل نیستم که عمرم را در انتظار گلها بگذرانم و فقط در آشیان خود بمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمر از تار جان باید بران نازک میان
کی از هر رشته ای آن دسته گل می توان بستن
بزور رعشه شوق اضطرابی آرزو دارم
که مغزم را نباشد فرصت در استخوان بستن
بروز ار عندلیم، شام چون پروانه خاموشم
[...]
به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن
بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن
به خودسازی قناعت از بهار و زندگانی کن
مکن در فصل گل اوقات صرف آشیان بستن
منه بر عالم افسرده، دل از کوته اندیشی
[...]
به شاخ گل تواند بلبل ما آشیان بستن
اگر چون دسته گل، دست گلچین را توان بستن
تو و نامهربانی و به قصد ما میان بستن
من و از جان و دل، دل بر خدنگ جانستان بستن
در آتش ریشه اش مانند نخل شعله جان دارد
سمندر را سزد بر سرو آهم آشیان بستن
پی قتلم که عمری شد هلاک آن بر و دوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.