ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری
وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری
قدم با آنکه از پیری دو تا گردیده است، اما
ز شوقش چون کمال سرتاسر آغوش است پنداری
نشد پژمرده از دم سردی دی غنچهٔ طبعم
بهار تو جوانیهایش در جوش است پنداری
ز فیض باده هر مو بر تنم رنگین زبانی شد
به بیهوشی قسم سرمایهٔ هوش است پنداری
به شوق نکته ای کز غنچهٔ او سر زند جویا
سراپای دلم مانند گل، گوش است پنداری
کی ام من؟ عاشق غم دیدهٔ بسیار محزونی
نگه دیوانه ای، کاکل اسیری، زلف مفتونی
شکست قلب عاشق راست در طالع مگر امشب
لبت از پشتی خط می زند بر دل شبیخونی
شراب آن نگه در جام طاقت هر کراریزی
چو خم بی دست و پا گردد اگر باشد فلاطونی
نه تنها جاده می غلتد بخاک از طرز رفتارش
بود هر نقش پا دنبال سروش چشم پرخونی
کشد کهسار را جویا سر زنجیر افغانت
مگر در قرنها خیزد ز صحرا چون تو مجنونی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری
که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعری
یکی چون خیمهٔ خاقان، دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجرهٔ قیصر، چهارم قبهٔ کسری
گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری
[...]
فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر
بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی
اگر شایسته کوی تو بودی پای من یکدم
سر گردون گردنده بزیر پای ما بودی
بمیر، ای دوست، پیش از مرگ، اگرمی زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.