گنجور

 
جویای تبریزی

آه از بیداد چرخ دون که گردید از جفا

آتش افروز بلا در دودمان مصطفا

داد از بی مهری چرخ ستم پرور که کرد

زهر غم در کاسه لب تشنگان کربلا

آه از مظلومی آن ثالث هشت و چهار

داد از ناکامی آن خامس آل عبا

آه از تنهایی آن قرة العین بتول

داد از حالی که رفت آندم به شاه اولیا

آه از درد جگرسوزی که بر زهرا رسید

داد از محرومی آن نور چشم مرتضا

آه از داغی که تا دنیاست نپذیرد علاج

داد از دردی که باشد تا قیامت بی دوا

بعد ازین جویا من و توفیق طوف درگهش

بعد ازین دست من و دامان دشت کربلا